توی عروسی پناه، شریک ارژنگ در نهنگ عنبر؛ یک پسر جوانی بین جوانها میرقصد، رقصیدنی. قشنگ حس گرفته، توی نقشش فرو رفته. حالش را در آن لحظه خریدارم و البته چال روی لپش را.
توی عروسی پناه، شریک ارژنگ در نهنگ عنبر؛ یک پسر جوانی بین جوانها میرقصد، رقصیدنی. قشنگ حس گرفته، توی نقشش فرو رفته. حالش را در آن لحظه خریدارم و البته چال روی لپش را.
هفته پیش مشهد بودم، توی صحن نشسته بودم که فکر کردم شما رو دیدم. میدونستم که شما نیستید ولی رفتم پی اش .هیچکس نبود . خطای چشمای اشکی من بود که همه آدم هایی که برام عزیزاند رو جوری میدیدم که انگار دارند توی صحن میدوند و دنبال چیزی میگردند.
سیده جان چه خوب چه خوب چه خوب
سیده نیستم ولی قربان شما.
سیده نیستم ولی قربان شما.
☺️