دیگه نزدیکه

وقت اذان دردم شدید و غیر قابل تحمل شده بود، گفتم خدای عزیزم کی تمام می‌شود؟ امیر گفت «دیگه نزدیکه» پرسیدم چی؟ گفت مگر نپرسیدی کی روشن می‌شود؟ دیگر چیزی نمانده روشن شود. گفتم نه… ولی قلبم به فال نیک گرفت.

2 دیدگاه روی “دیگه نزدیکه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.