سیب گفت با همسرش فلان ساعت میاید برای دیدنم. تعارف نداشتم باهاشان ولی به دلم افتاد بنشینم هر چند دشوار است. وقتی آمد با چیزی آمد که خودش هم خبر نداشت قرار است برایم بیاورد. وقتی جعبه را برابرم باز کرد وقتی سجاده سبز و بقچه سفید را دیدم، وقتی پرسیدم پرچم کیست وقتی ناگهان در آغوشم بود پرچم سرخ. وقتی وقتی وقتی
مردد بودم بنویسم یا نه و اولین بار بود که نمیدانستم چطور بنویسم. همین مقدار کافی نیست؟
به به😍🌹
خوش به حالتون سوسن بانو
ممنونم