زخم بود یا زهر؟

برای کار مهمی باید بلند می‌شدم. دست انداختم به مبل قرمزه. نا نداشتم، دو بار افتادم و باز سعی کردم. نفس‌نفس می‌زدم و خیس عرق شده بودم. کنارم نشسته بود و کتاب دعا می‌خواند. بالاخره که نشستم و نفس تازه کردم، پرسید کمک کنم خواهر؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.