زردی من از تو، سرخی تو از من

مادر عاشق عید بود. عاشق گندم سبز کردن، لباس نو خریدن برای بچه‌ها، چوب مهیا کردن برای چهارشنبه سوری. تا الآن سماور ذغالی‌ش هم چند دست جوشیده بود و چای دست به دست شده بود. ما شوق را از او می‌گرفتیم، از کودک درونش که فقط عیدها بیدار می‌شد.

 

امروز ظهر بیرون بودیم. هوا تا قبل باریدن برف عالی بود. اصلاً خود دانه‌های جمع و جور برف که روی سطح آسفالت گیر تله‌های باد می‌افتادند عالی بودند. بدنم کمی پیاده‌روی (ویلچررانی) را تاب آورد. جواب سونوی کنترل خوب بود. این دو ماه آنتراکت که دکتر آیرملو داد و ریتوکسی ماند برای سال دیگر، در واقع ماه دیگر بدنم ریکاوری کرد. هیولا هنوز شلتاقی می‌کند و هنوز جایش معلوم نیست. آتش نداریم از رویش بپریم درد و بلایم را بسوزاند.

 

2 دیدگاه روی “زردی من از تو، سرخی تو از من

  1. واای سوسن جان خیلیییی خوشحال شدم. شاید باور نکنی ولی دلم غمگین بود و شاد شدم از اینکه نوشتی پیاده‌روی کردی. الهی به حق همین روزها و شبهای مبارک، بدنت سلامتی کامل پیدا کنه..آمین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.