بین جان من و پیراهن من فرقی نیست؟

دست علیرضا است روی پای امیر سر سفره شام. من خودم را می‌کشم برایش، او محبتش را به امیر ابراز می‌کند.

 

نه فقط از تو اگر دل بکنم می‌میرم

سایه‌ات نیز بیفتد به تنم می‌میرم

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست

هر یکی را که برایت بکنم می‌میرم

کاظم بهمنی

3 دیدگاه روی “بین جان من و پیراهن من فرقی نیست؟

  1. قربون اون دست کوچولوی آسمونی…
    به نظر من، وقتی یک آسمونی، به دلخواه خودش، به انسانی محبت می‌کنه، اون انسان باید تمام حواسش رو جمع کنه تا همیشه همونطوری باقی بمونه که بوده و به خاطرش، لایق محبت دیدن از طرف یک آسمونی شده.
    چون آسمونی‌ها، فقط جسم رو نمی‌بینن.
    روح انسان‌ها هم در معرض دید اونهاست.
    اگه بدشون بیاد، ارتباط برقرار نمی‌کنن.
    این از این.

    بعدم این که، انتخابتون از کاظم بهمنی، محشره، سوسن بانو جان با سلیقه و عاشق.
    من تا حالا این شعر کاظم بهمنی رو نخونده بودم.
    الان دلم می‌خواد این چهار مصرع رو قورت بدم.
    اصن نمی‌دونم چیکار کنم بس که فوق العاده‌ست.
    دلم می‌خواد گریه کنم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.