نگارم که مکتب نرفته و این صوبتا

داشته اسم خواهرش را مسخره می‌کرده که زهرا یعنی زهر مار. مادرش گفته زهرا اسم دختر پیامبر است، باید احترام بگذاری.

شب با پدرش حرفش می‌شود و دعوا و قهر و بعدش آشتی می‌کنند و روبوسی و ختم بخیر می‌شود. موقع خواب مادرش را صدا می‌زند و می‌پرسد مگر من امام علی نیسم؟ مادرش می‌خندد که نه تو همنام امام هستی. می‌گوید خب. مگر من امام علیرضا نیستم؟ می‌گوید نه همنام امام رضا هستی. می‌گوید خب، همان همنام. پس چرا بابا به من احترام نمی‌گذارد؟

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.