دیروز عصر همسر داداش کوچیکه آمد اینجا، بسیار پریشان. رفته بودند خانه پدری که پردهاش را که جا مانده بود بردارد. با صحنه بدی آنجا روبرو شده بودند که توصیف فضای کمرشکن خواب چند شب قبلم بود. روح خانه آزرده است از ما و روح مادر آزردهتر، بس که عاشق آن خانه بود و هست به گمانم. آن خواب که حتی جرأت نکردم اینجا بنویسم از درد دو روح برخاسته بود و به جان من ریخته بود چون من هم عاشق هر دو عزیزم.