دلم گرفته خدایا تو خوب می‌دانی…

یک نکته جالب در قرآن، ادبیات دعا است. خصوصاً دعا و درخواست انبیایی مانند زکریا علیه‌السلام و یا سلیمان نبی.

حضرت سلیمان را ببینید. سرگرم اسب‌های وحشی می‌شود و نماز قضا می‌شود. خداوند تنبیهش می‌کند و سلیمان توبه می‌کند. بلافاصله از خداوند عجایبی می‌خواهد، سلطنتی یگانه. چنان سلطنتی که نه پیش از او کسی تجربه کرده بود و نه تا کنون کسی توانسته تصورش کند. گناهی مرتکب شوی، توبه کنی و بناگاه چنین درخواستی. و اجابت می‌شود. چقدر عجیب است. هر بار رسیدم به اینجای داستان، گره خوردم در خودم. آیا پس از توبه شده چیزی بخواهم؟ بی‌که شک کنم در پذیرش توبه یا درخواستی حتی بدین پایه دنیوی؟ اصلاً آیا اشکالی دارد دنیا خواستن؟

چرا من هرگز نشد که بخواهم؟ حتی آن لحظات دردناک پر گریه و خسته جانی که مرگ طلب می‌کنم، والدی کنارم ایستاده دهانم را می‌گیرد و چشمک‌زنان به خدا می‌گوید شوخی می‌کند، خودش بهتر می‌داند روا نیست و جایز نیست و شایان نیست و فلان و فلان.

می‌گویند هر کس در خواستن ناتوان باشد بسیار خاسر است. خاسر الدنیا و الآخره. من را می‌گویند. رو سیاه پیشانی سفید.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.