چند روز پیش طی خوابی طولانی با مادر رفتیم مغازهای و چای سفارش دادیم. فنجان نعلبکی شیکی بود با چای کیسهای. کیسه را انداختم داخل آب جوش و تکان دادم تا رنگ گرفت. آمدنی بیرون شش هزار تومن شامل سه اسکناس دو تومنی که یکی از آنها نو بود را دادم به صندوقدار. با جزئیاتی بیشتر.
دیشب هم از خوابی طولانی این یادم مانده که مادر قهوه خواست همراه آن بیسکویتهای گرد قهوهای تیره که لایش خامه دارد و اسمش را نمیدانم. مورد سوم هم بود که خاطرم نیست. مامان خانم از وقتی رفته است ذائقهاش هم عوض شده است.
دو سه روز پیش یک ویدئویی دیدم که لایو ضبط شده خانمی بود با یک عاشیق (نوازنده آذری)، عاشیق شروع کرد به تعریف کردن شأن سرایش یکی از اشعار هوشنگ جعفری و چه زیبا و شیرین و دردناک. اما نکته جالبش برای من آنجا بود که گفت تا هوشنگ برسد، دخترش جهانش را عوض کرده بود. چقدر شیرین آخر. چقدر لطیف. عوض کردن جهان.
مادرم از وقتی جهانش را عوض کرده، ذائقهاش هم عوض شده است.
اوریو سوسن جان. اسمشون اوریو است. نوش جان هر آنکه هوس کرد و خورد.
خدایا نوشین، مادرم تازه رفته بود ازم لپتاب خواست سال ۹۶ بیست تومن بالاش دادم 😂 چه کنم با این مادر؟
این دفعه به خوابت که آمد حسابی بوسش کن. بعد هم با هم اوریو بخورید کیف کنید
آی آره. کاش یادم بمونه عزیز جان 🙂 علیالحساب بوس به خودت :*