کتاب پیشگویی آسمانی نوشته ردفیلد، تمام بحثش حول انرژی میگذرد. انرژی منفی و انرژی مثبت. کتاب شامل نه بصیرت است و تمام حرف، تسلط یافتن بر انرژیست. مثلاً میگوید وقتی با کسی بحث میکنید و طرف مقابل شما را شکست میدهد و احساس خالی بودن که به شما دست میدهد در واقع، طرف مقابل شما با ارسال انرژی منفی، انرژی مثبت شما را به سمت خودش کشیده و آن حس سستی و ناتوانی در شما معلول تخلیه انرژی شماست.
اینستاگرام از ابتدا برایم انرژی منفی داشته است. این سوای تمام فضاهایی است که قبلاً تجربه کردم. به قدری نفرتانگیز که فقط میتوانم از آن فرار کنم. خیلی سعی کردم با ارسال استوریهای متفاوت و شیرین انرژی مثبت ارسال کنم و خب بودند کسانی که بگویند چه خوب که هستم با استوریهای متفاوت، اما صرف انرژی بدون دریافت بازخورد و در مواردی دریافت انرژی منفی فرسوده میکند روان را.
فردای روزی که مهسا امینی به کما رفت، صبح زود استوری دوستی را باز کردم. اصلاً یادم نبود واقعه و اولین استوری خبر درگذشت او بود. در استوری بعد خبر فوت تکذیب شده بود. انسان با روان سالم، میآید استوری کذب را پاک میکند. من بودم حتماً اینکار را میکردم، کما اینکه اصلاً چه استبعادی دارد نقش خبرگزاری داشته باشم آن هم فقط اخبار منفی که عدهای هلاکش هستند و یکی از آنها هم همین دوست. خودآزاری مسئلهای است و آزار دیگران مسئلهای. تا شب آنقدر خبرهای دروغین خواندم در پستها و استوریها که دیگر مثل مردهها شده بودم. نهایت بعد از دیدن فیلم پلیس و به ضرب زاناکس آرام گرفتم و خوابیدم.
خبر خودش دردناک و بزرگ و سنگین است و پراکندن دروغ و نفرت و خشم راهحل موضوع نیست. به قدری حساس شدم که فقط دیدن عکس پروفایل دور قرمز بالای اینستاگرام کسانی مثل او حالم را بد میکند. صدالبته که بار اول نیست و مسبوق است و پیش آمده بارها که میوتش کردم و بعد از فروکش ماجرا دوباره آنمیوتش کردم شوربختانه ولی گمان میکنم سلامت روانم اینطور ایجاب میکند که عطای این جهنم را به لقایش ببخشم و به آرامش برسم.
این نوشته (+) را که خواندم گفتم کاش همه این شعور را داشتیم. کاش خشمهای شخصی خودمان را با بروز هر حادثه تلخی در فضاهای عمومی بالا نیاوریم و سوگواری کنیم.