جاستین گیبز ۱۹ ساله آمریکایی اولین نرینهای بود که سال ۲۰۰۳ در اولین چتم در یاهو مسنجر باهاش صحبت کردم. زمان حمله آمریکا به عراق برای انتقال دموکراسی بود. گفت صدام یک بد من است ما سرباز فرستادیم مردم عراق را نجات بدهیم. بعد گفت مهم نیست آنجا چه اتفاقی میافتد ما انتخابات برگزار میکنیم تا آنها جای ما فکر کنند و تصمیم بگیرند. او دانشجوی هواشناسی بود و با وبکم محل کار و همکارانش را نشانم داد.
بعدها جنجال ابوغریب پیش آمد. کشتن مردم بیگناه از پشت جبهه با یک کلیک درست مثل بازیهای کامپیوتری. بعد عکس پسربچههایی که تکه مقوایی در دست میگرفتند و کنار سربازان آمریکایی عکس یادگاری میگرفتند. روی مقواها به انگلیسی نوشته بود ترتیب مادرم را بده. پسربچهها خندان بودند.
چرا همه چیز انقدر واضح یادم میماند؟ صحنه عکسهای یادگاری سربازهای کثیف با زنی عراقی قبل از تجاوز گروهی به او چرا فراموشم نمیشود؟ یا مردهای زندانی برهنه کپه شده روی هم؟ سگهایی که مقابل صورت چشم بسته پارس میکنند؟ بیدفاع و غریب و تنها. زندانی شده به جرم واهی. بگذریم از غارت موزه بغداد و ویرانی نشانههای تمدن بینالنحرین و صدالبته چاههای لبریز نفت. نفت سیاه نفت عزیز نفت افسونگر.
و در پس زمینه خوشحالی مردم عراق لحظه ورود تانکهای آمریکایی.
«اه آزادی! تو چقدر خوبی» نام کتاب داستانی بود که وقتی بچه بودم خواندم. داستان اسبی سفید و زیبا به نام آزاد که سرخوش در مراتع میدوید و میچرید. و مش رضا نامی که قشنگ سوت میزد. و از جایی به نام شهر صحبت میکرد، از خانههای قشنگ از چراغها…
چه میگویم؟ البته که قمهکشها و فاحشهها حواسشان هست. آمریکا خر کیه. این خیزش سراسری ایران است. فخط و فخط واس خودمونس. این دلارها و واریز پول و وعده پناهندگی و گرین کارت و شمارههای عجیب در گوشیهایمان هم کار خود نظام است. میخواهند اختشاش ما را خراب کنند.