نور جان

دیروز سیب و دخترش زهرا بدون علیرضا آمدند. بهش نگفته بودند می‌آیند خانه ما، همراه پدرش رفته بودند ساندیس بخورند. ظهر رسید، توی آن شلوغی روی همین مبل تکی نشسته بود و با گوشی بازی می‌کرد من هم کوچولو کوچولو می‌خواندم، شعرهای من در آوردی برای پسرک خوشگلم. مدتی که گذشت بدون اینکه چشم از گوشی بردارد پرسید برای کدام پسرک می‌خوانی؟ گفتم مگر چند تا پسرک خوشگل داریم اینجا؟ با هیجان جواب داد من؟ گفتم بله بله فقط تو عشقمی.‌

پنجره‌های خانه شرقی هستند. نوری تا حوالی نه، نه و نیم می‌افتد روی دیوار روبروی من. همین قدر. مختصر. ‌دلم بیش از همه برای نور داغ و پهن و طولانی خانه قبلی تنگ می‌شود. کاش آن خانه مال هر کسی شد با پرده‌های سنگین حرام نکند پنجره‌ها را، نور را. کاش می‌شد پنجره‌ها را، نور را زد زیر بغل از خانه‌ای برد به خانه‌ای.‌

 

2 دیدگاه روی “نور جان

  1. سلام سوسن‌جان…نور خانه‌ جدیدتان زیاد باد…از آن نورهایی که خداوند می‌فرماید : الله نورالسموات و الارض…تا [این چراغ پرفروغ،] در خانه هایی است که خداوند فرمان داده که گرامی داشته شوند (/ دیوارهای آنها را بالا برند تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان ایمن باشند) و نامش در آنها یاد شود. در آنها بامدادان و شامگاهان، نیایش او گویند.
    آیات ۳۵ و ۳۶ سوره نور
    چه خانه‌هایی…هروقت این آیه را می‌خوانم، چقدر دلم می‌خواهد
    همه‌اش شد نور

    1. ممنونم. راست می‌گویی مؤمن نور خدا را در قلبش از خانه‌ای به خانه‌ای می‌برد. حتی در سیاهچالها غرق نور است. ممنونم از این تلنگر از این آیه از این نور 🌹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.