در سه ماه اخیر یعنی مهر تا آذر، دو بار خواب خانه پدری را دیدم. در اولی از حیاط وارد خانه شدم و زاویه دوربین از داخل بود. شب بود و همه خانه بودند من بلوز پشمی صورتی تنم بود که سیب و تسبیح یکبار عیدی برایم گرفته بودند. داخل شدم در حیاط را بستم ولی در پشت سرم باز شد، برگشتم که ببندم بارانی شدید بارید طوری که لایهای آب روی کف حیاط جمع شد. آن روز تعبیرش کردم به برکت و روزی. چند شب پیش ولی خوابم فرق داشت. در خواب دوباره شب بود. من هراسان نشسته بودم روی زمین جلوی اتاق مهمان قدیم و اتاق اواخر مادر. روی زمین شیئی فلزی بود برداشتم اما چنان میترسیدم که همخانه را صدا زدم و گفتم خیلی میترسم لطفاً بیا نزدیکم. بعد در را زدند با ترس رفتیم پشت در. کسی نبود اما نگاه که کردیم دو مرد جلوی در همسایه بودند. بقیه خواب در حیاط قدیمی خانه پدری سیب و تسبیح بود. و البته جایی دیگر و اتفاقی دیگر. برای نماز که بیدار شدم منقلب بودم. برای همخانه تعریف کردم. پنجشنبه صبح بود. جمعه عصر برادرم با خانواده آمدند و خانه دردمند باز برای شکایت آمده بود. شبگاه شنبه رفتیم خانه پدری. همسایهای هم آمد. واقعه دردناک بود. خانه ازم خواست چیزی فلزی را بردارم. برداشتم. گریستم. خانه نالید. خانه گلایه کرد. پیوندی چهل و سه ساله روح انسانی و روح خشیه* جمادی.
خوابهایم زیادی صادقند. مثلاً چند روز پیش این پستم را دیدم. مال یکسال پیش است، ۲۹ مهر پارسال. با دیدنش یکّه خوردم. بگذریم از خواب دیماه ۹۸. که حتی با تعبیری که خانم حمیده اکبری در اینستاگرام کرد کرونا را هم شامل میشد.
* بیمناک از خوف پروردگار. من بنا بر دو آیه هر جامدی را حتی مصنوعی دارای روح میدانم و البته تسبیحگوی خدا. بنابراین با هر شیئی مهربانم و باهاش حرف میزنم و تشکر میکنم ازش.