متن پست قبل را صبح بعد از نماز نوشتم. سطر آخر خودش جاری شد. ساعت ۹:۳۰ با صدای زنگ تلفن خانه بیدار شدم و بعد که سر زدم به موبایل فکر میکردم هنوز منتشر نکردمش. وقتی متن را خواندم تعجب کردم. در آن حالتی که یادم نیست کی خوابم برده اینطور ذهتم فعال بوده.
در موردش به امیر گفتم. پرسیدم به نظرش آیا آسیه حضرت هاجر را میشناخته؟ میدانیم که فرزندان اسماعیل و اسحاق با هم در ارتباط بودند و حتی حضرت یعقوب به فرزندانش توصیه میکرد با فرزندان اسماعیل علیهالسلام ازدواج کنند (تَلمود) و چون کعبه محل زندگی فرزندان حضرت اسماعیل بوده مسافرتهایی صورت میگرفته و میدانستند حضرت هاجر و اسماعیل کجا دفن شدهاند و احتمال اینکه بنیاسرائیل گفتمانی در مورد آنها داشتند دور از ذهن نیست. پس احتمال دارد که همسر فرعون در جانش غبطه به حال او خورده باشد که چنین آرزویی کند؟
حتی اینکه گفته میشود حضرت مریم وقتی اورشلیم را ترک میکند روی به سمت مکه میکند زیرا منجی موعود قرار بود در مکه متولد شود ولیکن میان راه در جایی خشک و بیابانی درد زایمان بر او عارض میشود. آنها، یهودیان و بنیاسرائیل به خوبی از جایگاه مکه و کعبه و مدینه آگاه و طبق پیشگویی تورات منتظر حضرت محمد(ص) بودند. و قرآن میفرماید تو را چون فرزندانشان میشناسند.
الله اعلم.