یاران را چه شد؟

برای‌ بیعت با من مانند شترهای‌ ماده‌ای‌ که به جانب بچه‌های‌ خود روند روی‌ آوردید، فریاد می‌زدید:بیعت بیعت! دستم را بستم باز کردید، دستم را عقب بردم کشیدید.
خطبه ۱۳۷ نهج‌البلاغه‌
از دستهای بسته با طنابت یا امیرالمؤمنین، و دستهای خسته‌ای چنگ زده به دستارت، از تازیانه بر بازوان زنی هجده ساله بنویسم؟ بازوانی که حلقه می‌شد دور گردن پیامبر؟ از… ‌
از مدینه بنویسم. از شهری که مردمش با آغوش باز پذیرایش شدند. از انصار پیامبر؟
چقدر سخت است خدایا. ‌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.