نوشته: «میدونی، من خیلی به عدالت فکر کردم این مدت. به اینکه آیا جهان با ما با قانونی مثل قانون کارما رفتار میکنه؟ به اینکه ما اگر خوب باشیم آیا جهان موظفه با ما خوب برخورد کنه؟ وقتی حسن نیت داریم چطور؟ وقتی بهترین حالت خودمون هستیم چی؟ سخت ترین جای جهان اما همینه که مهم نیست من چقدر سعی کنم خوب باشم. یک جایی اون کسی که زخم میزنه منم. اون کسی که به آدم نزدیکش خط میندازه. میتونم سعی کنم این کار رو نکنم یا آگاهانه نکنم یا با بدجنسی نکنم. اما میشه ادعا کرد همه ی ما هرگز اون جنایت کار درون زندگی نزدیکانمون نیستیم؟ نه گمونم.
همون طور هم نمیشه زخم نخورد. حتی عزیزترین آدمت هم ممکنه بهت زخم بزنه. نه چون بدجنسه. نه چون بی توجهه. جهان این شکلیه. واقعا این بخشی از بودگی جهانه. میشه این وقتها همه چیز رو به هم دوخت؟ میشه حق به جانب بود؟ نه نمیشه.
یک روزی فکر کرده بودم گیاه خوار بودن کمکم میکنه کمتر درد تولید کنم. یک روزی فکر کرده بودم دستم اصطلاحا بلده به خیر بره. اشتباه کردم اما. آدم گاهی خودش رو حتی ناامید میکنه. هیچ راهی ندارم گاهی که بپذیرم اون کسی که از چنگالهاش خون میچکه منم. همونطور که گاهی اونی که خونش میچکه من بودم.
خیلی زندگی عجیبه. خیلی.» (+)
خب این خیلی مهمه که انسان متوجه بشه که کدوم زمان، خودشه که خونریزه.
هر سختی و رنجی، ناشی از کارما نیست.
روند زندگی یا ابتلائاتی هست که برامون در نظر گرفته شده .
ولی هر کارمایی، قطعا نتیجهی ظلمی هست که طرف انجام داده.
حالا تشخیص این که کدومش ابتلائات و روند زندگیشه و کدومش کارماست و نتیجهی ظلمیه که خودش مرتکب شده، با نگاه صادقانه به خودش، براش قابل تمیزه.
البته این توفیق نصیب هر کسی نمیشه که خدا بهش تذکر بده.
گاهی کسی بندهی ابلیسه اما خودش فکر میکنه بندهی خداست، بس که توجیهات دینی آورده برای تطهیر ظلمهایی که مرتکب شده و دیگه امر بر خودش هم مشتبه شده.
یا یارو ظالمه و داره تاوان ظلمش رو میده اما میندازه گردن این که فلانی دعا گرفته و فلانیها به ما حسادت میکنن.
یعنی متوجه نمیشن که خون از چنگال خودشون چکیده و حالا کارما ولکنشون نیست.
خدا هم بهشون تذکر نمیده.
و ما یذکرون الا ان یشاء الله
بالاخره رحیمیت خدا که مثل رحمانیتش نیست که شامل همه بشه.
عدالتش حکم میکنه که به اونی تذکر بده که نشون داده لایق تذکر گرفتن، هست.
🌹🙏