خدایی که لطیف است

–  وقتی‌ ذِعْلِب یَمانی‌ از حضرت پرسید: یا امیرالمؤمنین، آیا پروردگارت را دیده‌ای‌؟
فرمود: آیا چیزی‌ را که نمی‌‌بینم می‌‌پرستم؟
ذعلب گفت: چگونه او را دیده‌ای‌؟
حضرت فرمود: دیده‌ها او را آشکار نبینند، اما دلها به حقیقت‌های‌ ایمان او را درک کنند. به اشیاء نزدیک است بدون مماس بودن با آنها، و دور است از اشیاء بدون جدایی‌ از آنان، گویاست نه با اندیشه، اراده کننده است نه با تصمیم، سازنده است نه با عضو، لطیف است ولی‌ به پنهانی‌ وصف نشود، بزرگ است و به خشونت و ستمکاری‌ تعریف نگردد، بیناست ولی‌ به داشتن چشم معرفی‌ نگردد، مهربان است ولی‌ به نازکدلی‌ توصیف نمی‌‌شود. چهره‌ها برای‌ عظمتش خاضعند، و دلهـا از بـیـمش لـرزاننـد .
‌‌
خطبه ۱۷۸ نهج‌البلاغه‌
در این خطبه این دو وصف برایم جالب بود. اولی «مُتَکَلِّمٌ لا بِرَوِیَّه» که آقای انصاریان «الرویّه» را «اندیشه» ترجمه کرده است. اگر همان رویّه‌ای لحاظ کنیم که در فارسی رایج است، اندیشه همان فکری است که قبل گفتارمان ولو لحظه‌ای از ذهنمان می‌گذرد. که این را فلان جا فلان وقت به فلانی بگویم. و خداوند نیازی به اندیشه ندارد چون حکمت مطلق است.
مورد دوم قشنگ‌تر است: «لَطیفٌ لا یُوصَفُ بِالْخَفاءِ». دیدید لباسی تن کنید که ابریشمی سبک و بسیار نرم باشد، انگار نه انگار چیزی پوشیدید؟ و لطیف در لغت «دوست داشتن بندگان، رساندن هر چه نفع آنهاست».
نباید مُرد برای این لطیفی که خیر و نفع می‌رساند از دوست داشتن بسیار، انگار ولی که نیست؟ نه که مخفی باشد. انگار نه  انگار که هست اما هست، در برمان گرفته. در بَر…‌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.