تور گردشگری

اگر احوال مردگان را از عرصه‌های‌ آن دیار خراب و خانه‌های‌ خالی‌ از ساکنان بپرسند، در پاسخ گویند:
در لابلای‌ خاک رفتند و گم شدند، و شما هم پس از آنان به میدان جهالت رفتید، به فرق این مردگان قدم می‌‌گذارید، و روی‌ اجسادشان می‌‌ایستید، و در آنچه دور انداخته‌اند می‌‌چرخید، در خانه‌هایی‌  که ویران کردند ساکن می‌‌شوید، و روزگاری‌ که بین  شما و آنان است بر شما گریه و نوحه سر می‌‌دهد.
آنان پیش از شما به مرگ که پایان زندگی‌ شما هم هست شتافتند، و زودتر از شما به قبر و برزخ رسیدند، آنان که مقامهای‌ ارجمند، و اسباب افتخار داشتند، عده‌ای‌ پادشاه و گروهی‌ رعیت بودند، راهی‌ را در درون برزخ پیمودند که در آن راه زمین بر آنان مسلّط شد، خاک گور گوشتشان را خورد، و خونشان را نوشید. در شکاف قبورشان چنان بی‌جان شدند که برای‌ آنها رشدی‌ نیست، و غایبی‌ گشتند که امید یافتنشان نیست، حوادث هول‌انگیز دنیا آنان را نمی‌‌ترساند، و بدی‌ حالات غصه‌دارشان نمی‌‌کند، از زلزله‌ها دچار اضطراب نمی‌‌‌گردند، و به نعره رعدهای‌ سخت گوش نمی‌‌دهند.
غایبانی‌ هستند که انتظارشان را نمی‌‌کشند، و شاهدانی‌ هستند که حاضر نمی‌‌گردند. جمع بودند و پراکنده شدند، الفت داشتند و متفرق شدند، از درازی‌ مدّت و دوری‌ جایشان نیست که اخبارشان از ما پوشیده، و دیارشان خاموش است، بلکه جامی‌ به آنان نوشانده‌اند که گویایی‌شان را به لالی‌، و شنوایی‌شان را به کری‌، و حرکتشان را به سکون تبدیل کرده است،
اگر بی‌‌درنگ وصفشان کنیم باید گفت: خوابی‌ عمیق به خاکشان افکنده است.
مردگان همسایگانی‌ هستند که با هم انس ندارند، و دوستانی‌ که به زیارت هم نمی‌‌روند، در میانشان دستاویزهای‌ آشنایی‌ کهنه شده، و اسباب برادری‌ قطع گشته. همگی‌ با اینکه جمعند تنهایند، و با اینکه دوستند از هم دورند.
برای‌ شـب روزی‌ را، و بـرای‌ روز شـبی‌ را نمی‌‌شناسنـد. هر کدام از شب و روز که در آن به گور رفته‌اند برای‌ ایشان دائمی‌ است. خطرهای‌ آن خانه را سخت‌تر از آنچه می‌‌ترسیدند دیدند، و آثار آن سرای‌ را عظیم‌تر از آنچه تصور می‌‌کردند مشاهده نمودند.
پس این دو مسافت (راه سعید و شقی‌) برای‌ آنان تا جایی‌ که باید فرود آیند به درازا کشید، و در این فاصله به نهایت بیم و امید رسید. اگر پس از مرگ به زبان می‌‌آمدند از وصف آنچه مشاهده کردند و با آن روبرو شدند عاجز می‌‌ماندند، و اگر آثارشان از بین رفته، و اخبارشان قطع شده، هر آینه دیده‌های‌ عبرت پذیر آنان را می‌‌بیند، و گوش عقولْ اخبار آنها را می‌‌شنود، و بدون وسائل نطق بلکه با زبان حال می‌‌گویند:
چهره‌های‌ خرم و زیبای‌ ما زشت شد، بدنهای‌ نرم و نازکمان از هم گسیخت، لباسهای‌ کهنگی‌ و پوسیدگی‌ در بر کردیم، تنگی‌ قبر ما را به سختی‌ انداخت، وحشت را از یکدیگر ارث بردیم، خانه‌های‌ خاموش قبر بر ما فرو ریخت.
پس زیباییهای‌ انداممان را نابود نمود، و صورتهای‌ خوش آب و رنگمان زشت گردید، و اقامتمان در این منازل وحشتزا طولانی‌ شد، نه از اندوه رهایی‌ داریم، و  نه از تنـگی‌ فـراخی‌ یافتیـم.
اگر حال آنان را به قدرت عقل مجسّم کنی‌، یا پرده از وضع آنان برای‌ تماشای‌ تو برداشته شود، و ببینی‌ که گوششان از هجوم جانوران گزنده خورده شده و در نتیجه کر شده، و دیدگانشان سرمه خاک کشیده شده و بر این حساب فرو رفته، و زبانهایشان پس از تندی‌ و تیزی‌ در دهانشان پاره پاره شده، و دلهایشان پس از بیداری‌ در سینه‌هایشان از حرکت افتاده، و در هر عضو آنان پوسیدگی‌ تازه‌ای‌ فساد به بار آورده که آن را زشت نموده، و راههای‌ آفت را به سوی‌ آن اعضا هموار کرده، اعضایی‌ که در برابر آفتها تسلیم شده‌اند، نه دستهایی‌ هست که به دفع آفات برخیزد، و نه دلهایی‌ که جزع و بیتابی‌ کند…
از خطبه ۲۱۲ نهج‌البلاغه
در شرح الهیکم التکاثر
دکتر شریعتی در مقاله «آری، چنین است برادر» در سفری که به مصر داشت در کنار اهرام مصر، در گورستان و دخمه‌هایی که برای خاکسپاری برده‌های کارگر بود با آنان گفتگو می‌کند. این را که می‌خواندم یادش افتادم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.