لاله منصف مدتی است که مشغول خوشگذرانی ببخشید تراپی است: «چند روزی که دوبرا هستیم، کسی جز در دریاچه «حمام» نمیکند. ریچوال دوبرا این است که مظاهر شهرنشینی و اجبار را کنار بگذاریم. حمام تعطیل، لباس تعطیل، غذای که روی آتش نشود، تعطیل، خواب روی جای نرم تعطیل، مظاهر مدرنیته تعطیل، تلفن و اینترنت و از همه مهمتر ساعت و وقت به مثابه تقسیم کننده تعطیل. برنامهریزی و دانستن قدم بعد تعطیل.
بیشتر اینطوریست که خوابمان میآید، میخوابیم، گرممان میشود میپریم توی دریاچه، گشنهمان میشود، یک چیزی کباب میکنیم، حوصلهمان سرمیرود کتاب میخوانیم. باقی اوقات کنههای همدیگر را میجوریم و با احتیاط یک پیچ میدهیم و میکشیم بیرون و با حیرت به دست و پای نفرتانگیزش نگاه میکنیم و «شانس» میآوریم باز.
…
گفت فراغت برای تو یعنی چی؟ گفتم یعنی در سفر روزی برسد که ندانم چندشنبه است. ندانستن چند شنبه بودگی و رهایی از وقت به مثابه کمال رهایی»(
+)
خب بیرون ایران برای تراپی گزینه زیاد است. رسمی و قانونی. ولی فکر نکنید براندازهای تنگی معیشتزده داخل کشور دستشان بسته است. الآن که به مرحمت سه قوهٔ انقلابی فضا بازتر شده اما وبلاگ بیسوچهارم پارسال اوایل تیر نوشته بود: «…دوستم هم دستم را کشید و بردم به
پارتی چند صد نفره در دل طبیعت، آنقدر مست و نشئه کردم که نمیفهمیدم دارم چه کسی را میبوسم و میمالم و فقط سرم را گاهی وسط رقصیدن رو به آسمان پرستاره میکردم و نفس عمیقی میکشیدم و نمیگذاشتم حلقه مرکزی جمع به درون خودش بکشاندم و در همان حاشیه با فریاد جمعیت بالا و پایین میپریدم. در راه بازگشت از همان پارتی وحشیانه در میان کوهها و دشتها زن مسن جالبی که همسفرمان بود شروع کرد از اخلاق خوبم تعریف کردن و بعد از تجربههای فراوانش از دوستیهای پنجاه سالهاش با آدمهای آنجا گفت،
آدمهای مسنی که برای وحشیبازی یک مشت جوان بیست ساله دور هم جمع شده بودند و فضای امنی ساخته بودند تا ما بتوانیم بالا و پایین بپریم و خودمان را خالی کنیم و من جداً خالی شدم، از هر زهری که در درونم بود،…
وقتی با هم حرف زدیم دیدم واقعا خلاص شدم، از وضعیت بلاک شده ذهنی که در آن نمیتوانستم واقعیت را ببینم و کمک بخواهم و داشتم درد میکشیدم، درد نداشتم، چند بار در هفته گذشته شنا کرده بودم و بدنم آماده بود و حتی شش ساعت بیوقفه رقصیده بودم، خبری از وسواس وحشیانه کسی به من دست نزند نبود چون کسی را بوسیده بودم و مالیده بودم و اگر کمی شل کرده بودم همان جا وسط طبیعت ممکن بود کار به کردن هم برسد،..»(+)
بله. کسی نوشته بود نگران نباشید اینها عرضه براندازی ندارند چون الآن مشغول تراپی هستند (نقل به مضمون)، اما عفونت، سرطان یا هر چی که اسمش را بگذارید، در سیستم فشل-انقلابی فعلی کار بدنه را به جاهای باریکی خواهد کشاند. حمید کثیری پارسال نوشته بود بیحجابی قبلاً هم بود الآن عیانتر شده. تورهای وحشیبازی هم قبلاً بود الآن ببینید چه خبر است. پیشنهاد حمید کثیری و رفقا؟ تحمل کنید، اولش سخت است. عادت میکنید.