عمل‌گرایی واقع‌گرا

یکی از اقوام دور وقتی تنها پسرش پدر شد، بعد از چند ماه گفتند بیماری ژنتیکی کشنده‌ای دارد که الآن حضور ذهن ندارم چه بود ولی پزشکان امیدی به زنده ماندنش نداشتند و از طرفی تمام فرزندان احتمالی این زوج هم با همین بیماری تهدید می‌شدند. مادربزرگ خون می‌گریست و هر جا اسم حسین (ع) بود، از فرط گریه از حال می‌رفت. نذر ۱۲۴هزار تسبیح صلوات گفت و طفل زنده ماند هر چند فصلهای گرم در منزل زندانی می‌شود.

مادرم؟

بگذارید با رسم شکل توضیح بدهم. صدیقه آن اوایل که اتاق عمل با ما بود هر وقت شبکاری بود یک عمل هم نداشتند، می‌گفت من به مادرم می‌گویم دعا کند عمل نداشته باشیم و دعایش رد خور نداشت. من دو سه بار به مادرم سپردم دعا کند از دم رختکن تا دم رختکن سر عمل بودم. وقتی اعتراض کردم گفت چطوری دعا کنم عمل اصلاً نیاد؟ فقط دعا می‌کنم مریض بدحال نیاد.

به نظرم با بیماری من هم اینطور برخورد کرده. و می‌کند. خصوصاً الآن که باطن اعمال را هم می‌بیند. هه!

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.