خطبه ۲۰۷ را امیرالمؤمنین در صفین ایراد کرده و میفرماید: «حقّ در عرصه وصف وسیعترین اشیاء، و در مرحله انصاف تنگترین چیزهاست.» بعد از شرح انواع حق، درباره حق متقابل حاکم و رعیت میگوید: « و بزرگترین چیزی که از این حقوق واجب فرمود حقّ حاکم بر رعیت، و حقّ رعیت بر حاکم است، این فریضهای است که خداوند برای هریک نسبت به دیگری واجب نموده، و این حقوق را موجب برقراری الفت، و ارجمندی دینشان قرار داد.
رعیت اصلاح نشود مگر به صلاح حاکمان، و حاکمان اصلاح نگردند مگر به استقامت رعیت. پس زمانی که رعیت حقّ والی را ادا کرد، و والی هم حقّ رعیت را رعایت نمود، حق میان ایشان ارجمند گردد، و راههای دین برپا شود، و نشانههای عدالت اعتدال گیرد، و سنّتها در مجرای خود روان شود، و زمان آراسته و شایسته گردد، و به دوام دولت امید رود، و مطامع دشمنان به یأس مبدّل گردد.
ولی اگر رعیت بر والی غالب شود، یا والی بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پیدا شود، و نشانههای ستم آشکار گردد، و افساد و اختلال در دین زیاد شود، و راههای روشن سنّتها رها گردد، و از روی هوای نفس عمل شود، و اجرای احکام رو به تعطیلی رود، و بیماری روانها زیاد شود، در آن وقت مردم از تعطیل حقّ عظیم نترسند، و بر انجام گرفتن باطل بزرگ وحشت نکنند. به آن هنگام است که نیکوکاران خوار، و بدکاران عزیز شوند، و کیفر خداوند نزد بندگان بزرگ گردد.»
اصلیترین دریافت از این خطبه جدا نبودن سیاست از دین است. ارتباط سیاست و دین را به زیبایی و روشنی بیان فرموده، حتی برقراری کامل دین را باعث برپایی عدالت در جامعه میداند. یعنی وقتی حد و حدود الهی به طمع رأی و صندلی و شاسیبلند و لواسانات و غیره ذلک زیر پا گذاشته نشد، تازه نشانههای عدالت آشکار میشود. عصر طلایی اینجاست که میتواند آغاز شود؛ وقتی از ترس عدهای، حکم خدا زیر پا گذاشته نشود و دین کامل و بینقص و فاکتور و ارفاق و تبعیض برقرار شود.
اما دردناکش اینکه خطبه در صفّین گفته شده، زمانیکه رعیت حق حاکم را ادا نمیکند و بر او غالب میشود. اختلاف کلمه پیدا میشود و میشود آنچه نباید. یعنی نمیدانم با چه فاصله زمانی از این بیانات، ابوموسی اشعری با عقبه آشکار سیاسیاش میشود نماینده مسلمانان تحت حاکمیت علی (ع)، عمروعاص هم میشود نماینده شامیان. «بده بره!». تازه وقتی حکمیت پایان مییابد، و نیکوکار خوار و بدکار عزیز میشود، میفهمند چه کردند اما عین اصلاحطلبها دست پیش میگیرند که پس نیفتند. چقدر شیرین است تاریخ.
و اما استقامت رعیت و اصلاح حاکمان…
احسنت!
شرح زیبا، توصیف نیکو، توضیحات کافی و نتیجه عالی.
سپاسگزارم. منت خدای را 🌹