چهارشنبه منیر زنگ زد که توانسته بچهها را جمع کند. منتظرند ناهید برسد تبریز. گفتم ناهید نه. گفت ببینم چه میشود. امروز ده صبح قرار عصر را گذاشتیم پارک بانوان محله.
سخت بود ولی رفتیم. تسبیح و مهدیه و مادرش هم آمدند. آخرین بار خرداد ۷۵ دیده بودیم هم را. غیر از فیروزه که سال ۹۰ بعد از برنامه ماه عسل پیدایم کرد و فاطمه که خواهرشوهر تسبیح است.
بیست و هفت سال.
الهی… یک عمر… یک دوره
بله، ولی کنارشون که بودم انگار نه انگار این عمر این دوره…
همیشه به دل خوش ان شاءالله
به همچنین ممنون گلم 🌹