«آفریننده با خود آفریدهها بر آنان در عرصه عقول تجلّی کرد، و با دیدنی بودن مخلوقات قطعی است که آفریننده را نتوان دید.»
خطبه طولانی ۲۲۸ نهجالبلاغه در توحید حق است. بسیار هم دشوار که سه باری که خواندم به نیمه خطبه هم نرسیدم. هر جمله دشوار است در عین اینکه ساده به نظر میرسد. انتخاب هم بالطبع سخت میشود و انسجام سخن مخدوش. اما این جملات را انتخاب کردم چون یاد خاطرهای افتادم. سیب گفته بود زهرا مدام میپرسد چرا ما نمیتوانیم خدا را ببینیم ولی او ما را میبیند؟ ته ذهنم مانده بود. زهرا آنموقع مدرسه نمیرفت شاید پنج ساله بود (سیب کی بود؟) یک روز که آمده بودند پیشم طبق معمول مشغول نقاشی کشیدن شد. خانه و درخت و بچه. یکهو یادم افتاد. گفتم زهرا چی کشیدی؟ گفت دختربچه است. گفتم چشم دارد؟ گفت بله. گفتم تو را میبیند؟ با نگاه عاقلانهای گفت نه. گفتم داستان خدا هم همین است. او ما را میبیند ولی ما او را نمیبینیم.
دختر عاقلم رفت توی فکر.
اما، دیدنی بودن مخلوقات ثابت میکند آفریننده را نمیشود دید، چگونه؟ در طول خطبه بیان میشود. اگر خدا قابل دیدن بود دیگر خالق نبود، خودش مخلوق میشد.
سخت سخت سخت.