خوشحالی یک قطره باران*

آسمان غرید و باران شروع شد. از خیالم گذشت به امیر بگویم برود یک مشت خیس کند از باران بیاورد بکشد به صورتم. کمی گذشت و نگفتم چون فکر کردم خواب است. یکهو با صدای بلند گفتم یک فرشته یک قطره باران را آورد گذاشت روی گونه‌ام. امیر پرسید چی؟ قصه را گفتم و از خوشحالی گریه کردم.

‌امام سجاد جانم فرموده با هر قطره باران فرشته‌ای است تا آن را به محل مقرر برساند.

‌‌

*اسماعیل خوئی‌

 

2 دیدگاه روی “خوشحالی یک قطره باران*

  1. امروز تو جاده در حال رانندگی بودم، بدون هیچ مقدمه‌، بدون نشانه، بدون اینکه دونه دونه یا نرم نرمک بارون شروع بشه، بدون اینکه کمی جلوتر از ماشین زمین خیس دیده بشه و یا بارون دیده بشه، واقعاً بدون هیچ مقدمه و نشانه‌ای، یهویی رگبار ریخت روی شیشه ماشین و تا چندصد متر ادامه داشت. گویی که خدای سبحان خط‌کش گذاشته بود روی زمین که نیم سانت این طرف‌تر بارون نباشه اما اون ور خط رگبار بارون بباره!!

    1. سلام.
      من داخل شهرمون دیدم این شکلی، به اندازه چند متر مربع از خیابون. انگار آسمان سوراخ شده باشه. خیلی خوبه بارون با فرشته‌های بازیگوشش 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.