دلتنگی همیشه شکل مادر است

یک وقتهایی مادر بیشتر صحبت می‌کرد. وقتهای دلتنگی. می‌گفت همه ماشین دارند می‌روند گردش اما به من نمی‌گویند. امروز عکس نقشه وادی رحمت را نگاه کردم، برای همه فاتحه فرستادم. خیابانهایش را، قطعاتی که عزیزانم را در بر گرفته‌اند. مثل همیشه ایستادم کنار قطعه ۱۲. نگاهش کردم، دلتنگ شدم، گریه کردم. گفتم آخرین بار فروردین پارسال آمدم پیشتان. گریه شدم. امیر پرسید کسی نیست بگویی؟ چرا هست. اما چرا باید بگویم؟

دلتنگی، همیشه همین شکلی است مادر. اما چرا نصیب من شد؟ من که نمی‌گذاشتم دلتنگ شوی. من که عیدت بودم بهارت بودم.‌

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.