غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود*

سیب نوشته:

«یا لطیف

داشتم کابینت رو تمیز می کردم ، ظرف سفالی رو پیدا کرد و برداشت.
گفتم اون مال سبزه عیده عزیزم، بذار سرجاش!
برداشت که کمی بازی کنه …
اومده میگه مامان میشه اینو بزاریم تو موزه؟
گفتم آخه این که قدیمی نیست!
میگه میزارم یه جا که قدیمی بشه ، انسانهای سومیه بزارن تو موزه!
میگم انسانهای سومیه؟
میگه اره دیگه… انسانهای اولیه نمیتونستن حرف بزنن ، مام انسانهای دومیه هستیم ، بعد ما هم سومیه‌ها به دنیا میان!»

 

*مولوی

 

یک دیدگاه روی “غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود*

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.