امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام: «الصَّبْرُ صَبْرَان: صَبْرٌ عَلَى مَا تَکْرَهُ وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ».
«صبر» بر دو گونه است: صبر در انجام کار خوبى که دوست ندارى و صبر بر ترک کار بدى که دوست دارى.(نهج البلاغه، حکمت ۵۵.)
مادر نگار، خانم زهرا نصیری با یک خیریهای همکاری دارد. نگار خودش سندرم رت دارد و من عاشقش هستم اما داستانم ربطی به او ندارد و چه بسا به مادرش. اما خوب داستانم با خانم نصیری شروع میشود. یکبار خانم نصیری برای مرد جوانی که در حادثهای در محل کارش قطع نخاع شده بود کنک نقدی جمع کرد و مقداری هم مایحتاج برایش خرید مثل چندین بسته پوشک. برای قرص شدن دل کمک کنندهها کنار تخت مرد ایستاد و توضیح داد که فلان تعداد پوشک هم برای ایشان خریداری کردیم و الی آخر. فردای آن روز خبر داد مرد جوان فوت کرد.
مرد جوان کمرش شکسته بود اما چیزی که او را کشت، شکستن غرورش بود. عادت و رویه ناپسندی بود که برای هر کس کمک جمع میکرد جلوی دوربین او را مینشاند و توضیح میداد. غیر از آن مرد جوان من صورت پسر عقب مانده ذهنی را هم به خاطر دارم که خجالتزده نمیدانست چه باید بکند. این شد که دیگر به آن خیریه کمک نکردم. قصه مال چند سال پیش است. الآن خبر ندارم رویه را تغییر دادند یا نه. من خیلیها را میشناسم که از مناعت طبع جان دادند و بهرهای از آن لطف پر منت نبردند.
من؟ به گمانم پوستم خیلی کلفت است. یا هم نه، من صبر نوع اول دارم. بر هر چه از دوست رسد تا جایی که لایق باشم و قوتی باشد صبوری کردم. مانده صبوری نوع دوم. دارم فکر میکنم ایا از این صبر هم بهرمندم یا حقیقت این شده که به قول یکی از کامنتهای هتاک چون زمینگیر شدهام وانمود شده برایم که صبر نوع دوم هم دارم؟
تلنگر مغتنمی بود و البته در حد همان تلنگر اهمیت دارد در نزدم. بهش فکر میکنم هر چند مدتهاست به خودم ثابت شده صبر نوع دوم را هم مزمزه کردهام. میماند سیراب شدن از آن به حول و قوه الهی. من زمینگیر شدهام و این شانس را داشتم بهتر شوم پس چه نعمتی و چه باب رحمتی. تو چی؟ از این تلنگری که به من زدی، به خودت هم میزنی؟ اگر بله که ماشاءالله بهت. آفرین بهت. اگر نه، بیاه! من زدم بهت.
*سعدی