رقیه همیشه یعنی در تمام چهار سال دبیرستان که با من در یک کلاس بود، ردیف اول سمت راست ِ کلاس که روبهروی در کلاس بود مینشست. چون مجبور بود. چون مجبور بود روی صندلیای بنشیند که چرخ داشت. رقیه روزهای خاصی غیبت داشت. این غیبتها هرگز دلبخواهش نبودند. بعدها فهمیدم که غیبتهایش دو علت…Continue reading به ویولت
ماه: شهریور ۱۳۸۹
موتیفات شبانه
۱. گفت:«فرض بگیریم که داری یک لیوان چایی میخوری. بعد یکهو عطسهات میگیرد. بعد چند قطره از چایی، میپاشد به سر و صورتت. یک چکهاش به شیشه عینکت، چند قطره روی پیراهنت، کمی هم روی فرش. بعد کاری که میکنی این است که دستمال کاغذی برمیداری و سریع شیشه عینکت را پاک میکنی. پیراهنت را…Continue reading موتیفات شبانه
اندراحوالات قلکی برای سوسن
یکی از خواصی که در من رُشد معقولی نداشته است، فرهنگِ «پسانداز» است. نه که بلد نباشم پسانداز کنم، موضوع این است که مبالغ پسانداز شده را بلدم چطور سر به نیست کنم. البته ناگفته نماند که با حضور ام.اس، اصولاً توانایی پسانداز به طور معنیداری پایین میآید ولی با این همه، خوب از عهده…Continue reading اندراحوالات قلکی برای سوسن
طرح یک زندگی
بچهی خواهرم بود. نمیشد که بگذارم تنها بماند توی این شهر بی در و پیکر. بچهاش را میخواست ببیند. هفتهای یک بار که نمیشد بلند شود از آن سر دنیا بیآید تا چهار ساعت بچهاش را ببیند. نرسیده باید برمیگشت. وقتی به بهمن گفتم، اولش مخالف بود ولی بعد گفت باشد. گفتم میرود سر کار،…Continue reading طرح یک زندگی
جای خالی در هواپیمای کرایهای
هـ میگوید باید یک اتوبوس بگیریم برویم لـنگرود. میگویم آره خوب. اینطورها که پیداست، بابای تو که برای زانو دردش میخواهد برود. مادرت هم برای کمردردش، این همه راه را که میروید، مشکلش را در میان بگذارد باهاش خوب. تو و الف هم که سرجهیزیهشونید دیگه! من هم میآیم برای پاهایم، من هم که بروم،…Continue reading جای خالی در هواپیمای کرایهای
USA will pay back
ققنوس را میشناسی؟ من ققنوسام! از سوختن دوباره متولد میشوم … منبع عکس(+) من از مردمی هستم که ناقهای بر ایشان از دل ِ کوه متولد شد، انکارش کردند، از مردمی که آب، زمین را در بر گرفته و از هر چه هست و نیست، خالیاش کرد جز هر آنچه با نوح بر کشتیاش بود،…Continue reading USA will pay back
از تئاتر شهر تا تلهفیلم تباهی
روسریاش را کجکی بسته بود. صورتاش کثیف بود مثل تمام هم سن و سالهایش که یک کیف کمری بستهاند و یکی یک کدامشان بستهای چسب زخم و یا فال حافظ در یک دست و یک قناری توی مشت دیگرش یا هم مثل خودش بستههای کوچولوی دستمال کاغذی همراهشان است. مانتوی کوتاه صورتی پوشیده است. تن…Continue reading از تئاتر شهر تا تلهفیلم تباهی