هم یرزقون …

شعرا، خوب شعر زیاد می‌گویند، به هر سبک و سیاقی. شاید حتی چندین جلد کتاب هم بدهند بیرون. از این همه شعر، یک غزلی این وسط گُل می‌کند. می‌شود شاه‌غزل. از این شاه‌غزل، یک بیتی گُل می‌کند می‌شود شاه‌بیت؛ شاه‌بیت‌ها می‌شوند شناسه‌ی یک شاعر حتی. یا یک سبک سُرایش. بعد ممکن است این شاه‌بیت آنقدر…Continue reading هم یرزقون …

مکاشفات-۱

امروز فهمیدم ما آدم‌ها، دیگران را ـ شامل اشیا و افراد و الی آخر ـ متناسب با کارکردشان دوست داریم. هی چی بیشتر به حال ما نافع باشند، عزیزترند. هیچ مناسبت دیگری ناقض این قانونِ کلی نیست، نه خویشاوندی … نه دوستی و نه عشق حتی.  

جناب آقای امیرخانی، سلام!

سال ۷۷ بود، ارومیه. آن وقت‌ها من زیادی روزنامه‌خوان بودم. توی یکی از روزنامه‌ها بود که «منِ او» را دیدم. آن‌موقع در مورد نوشتنش صحبت کرده بودید. یا یک همچون چیزی. این اسم مدتی توی ذهنم ماند ولی هرگز تا همین چند روز پیش عینیت نگرفته بود. دروغ چرا؛ سال ۸۶ از نمایشگاه کتاب تهران،…Continue reading جناب آقای امیرخانی، سلام!

کافه هنر

به نظرم هیچ چیزی در میانسالی، به اندازه‌ی تماشای شور و شوق و شرر نوجوانی دخترها و پسرها نیست، وقتی نشسته‌ای توی کافه و منتظر دوستانت هستی، قهر و آشتی‌هاشان را تماشا کنی و دلت غنچ برود برای سبکبالی‌شان … رژ لب‌های قرمز جیغ‌شان و دستبندهای چرمی‌شان … من و شهلا – دیروز – کافه…Continue reading کافه هنر

شرح اکتشاف!

شاید چون عجول بودم؟ شاید چون هر چی بیشتر درد را تحمل می‌کردم، می‌شد مفصل‌های نرمی داشته باشم و حواسم نباشد که این دردهای منتج به مفاصل نرم، فقط یکی دو روز دوام دارند و بعد، مجبورم شدیدترین دردهای عضلانی عمرم را تحمل کنم. هر چه بود من از جمله‌ی «حرکات کششی را به محض…Continue reading شرح اکتشاف!

معرفی فیلم: The Debt

ماجرای فیلم، هولوکاست است. قتل و عام یهودیان در بیرکناو. سه جاسوس یهودی [استفان، دیوید و ریچل] بعد از خاتمه‌ی جنگ جهانی دوم و تأسیس کشورشان (؟) اسرائیل؛ به آلمان می‌روند تا جراح معروف بیرکناو را دستگیر کرده و به اسرائیل منتقل کنند تا «محاکمه» شود. دستگیری جراح «دکتر فوگل» با موفقیت پیش می‌رود تا…Continue reading معرفی فیلم: The Debt

یا حیّ یا قیّوم

سال ۸۰ من دانشگاه قبول شده بودم؛ جامعه‌شناسی. از طرفی سال قبلش حینِ طرح استخدام شده بودم و همزمان کلاس‌های متعددی مشغول بودم و بیمارستان هم به علت کمبود کادر و افزایش ظرفیت پذیرش بیمار، شیفت‌های پشتِ سر هم و فرسایشی به ما تحمیل می‌کرد. من اما در اوج خرسندی و آرمان‌خواهی بودم. هنوز بیست و سه ساله بودم.…Continue reading یا حیّ یا قیّوم