فحش خوب می‌باشد!

  آقایانی که پشت ماشین‌هاتان می‌نویسید: «ای شفای زخم سینه کی می‌آیی؟» یا «ما فرزندان کوروشیم!» بعد لایی می‌کشید و وسط خیابان ترمز می‌کنید مسافر بزنید و هزار و یک ادا و اطوار می‌‌آیید. خدمتتان عارضم من کلی فحش می‌دهم به شمایی که خودتان را بسته‌اید به انسان‌های شریف.

من همه محو تماشای نگاهت …

  «… گفتم «علی بالا! مبارکت باشد رخت شهادت. ببین حسین و فاطمه آمده‌اند به دیدنت. چشم‌هایت را یک بار دیگر باز می‌کنی ببینی‌شان؟» فاطمه گفت «علی! ببین! حسینت را هم آورده‌ام. چشم‌هایت را باز کن که ببینی‌اش …» گفتم «چشم‌هایت را باز کن ببینم هنوز همان‌قدر سرخ‌اند؟ چشمهایت را باز کن یک بار دیگر…Continue reading من همه محو تماشای نگاهت …

یک کلمه حرف حساب!

  «ژانر اینهایی که توی امریکا به این اوبامای قاتل یا ان کلینتون رای می دهند و حرفشان این است که خُب امریکا همین است … ریپابلیکن پارتی و دمکرات پارتی … و تو مجبوری بین این دو تا انتخاب کنی … و با شنیدن اسم «ران پال» یا «رالف نادر» تایید می کنند که…Continue reading یک کلمه حرف حساب!

یادبودها/نبودها

یادم هست هنوز سه‌پایه‌ام را اسماعیل نساخته بود. توی حیاط یک قالیچه‌ای پهن کردم و بوم را تکیه دادم به دیوار. پیراهن مردانه طوسی تنم بود حتی. موهایم را دم اسبی بسته بودم. علی هنوز به دنیا نیامده بود. گزگز کف پاهایم تازه شروع شده بود و تاری دید چشم چپم داشت خوب می‌شد. کتاب…Continue reading یادبودها/نبودها

از آرشیو

به من بگو ـــ آرام توی گوش‌م ـــ این دل‌گرفتن‌ها از این گرفتگی‌ی آسمان است یا از دلتنگی‌ی زمین؟ به من بگو ـــ این‌طور که دل‌م گرفت ـــ چه کنم وقتی آن‌قدر دور شده‌ای که نشود حتی سرم را بگذارم روی نزدیک‌ترین تصویر رنگ و روغنی که دیگر نیست؟ … چقدر وقتی از همه چیز…Continue reading از آرشیو

تبری

«… یک‌وقت‌هایی هست در زندگی که باید دور و برت شلوغ باشد. مهم نیست منافق است یا مؤمن [یک وقت‌هایی ولی حتی مجبوری مؤمن معتکف را با ضرب شمشیر از مسجد بیرون کنی]. یک وقتی هم می‌رسد که حتی میان برگزیدگان، باید شب را بهانه کنی. چراغ را خاموش کنی. بترسانی‌شان. بگذاری برخی بروند. بروند…Continue reading تبری