شکوه انسان به ناگفته‌های اوست*

  «… ما تاییدکنندگان همیشه‌ی تاریخ از روز اول محافظه‌کار مادرزاد نبودیم؛ برداشتند دست انداختند گردن‌مان و گفتند نظرت را بگو. فکر کردیم خب جواب سوال را بدهیم. گفتیم و از بهشت رانده شدیم. بعدترها که بزرگ شدیم٬ سرفرصت وقتی آتش‌ها خوابید و دودها پاک شد٬ تازه دوزاری‌مان افتاد که چرا محافظه‌کاران همیشه محبوب‌تراند٬ چرا اینقدر لایک می‌گیرند و…Continue reading شکوه انسان به ناگفته‌های اوست*

فراموشی

ایستاده بودم با دو دست روی دو پای در بند، چشمهایش خیس و داغ و سرخ گفت: «سوسن داشت یادم می‌رفت اینطور رو به رو ایستاده زل زده به چشمانت بودنم.»    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * آتشی که نمی‌سوزاندم + ** زهرا دو پست نوشته بود در مورد تعریف ماهیت هجوم شیطان از چهار وجه به انسان.…Continue reading فراموشی

از بیماری‌های مطبوع

دکتر به خانم کوچولو گفت که مادرش دچار «بیماری گُل» شده است. در خواب دارد در باغی بینهایت زیبا قدم می‌زند و دلش نمی‌خواهد بیدار شود. می‌شد دیروز صبح که کم‌کم داشت پاهایم گرم می‌شد و احساس مورمور ملسی سراسرم را در بر گرفته بود و در خوابِ اتاق نشیمن خانه‌ی پدری پاهایم را دراز…Continue reading از بیماری‌های مطبوع

فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ

پنج‌شنبه روزی، مصادف با یازدهم دیماه هشتاد و دو، پدر لاغر سرماییِ مرا پیچیدند لای پتو و مردان کوچه دست به دست از اتاق رساندند به کفش‌کن و از آنجا که خواستند ببرندش توی حیاطی که سوز داشت و یخ، جیغ زدن‌های مرا نشنید. التماسم را که بمان. بمان یک دل سیر آشتی کنیم. بی…Continue reading فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ