لکه‌های سبز ارجمند

  قشنگ‌ترینnنقطه‌ی عالم‌مان را چهارسال است ندیده‌ام. روی آن نیمکت سبز رنگ پشت مجسمه ننشسته‌امnو تو را ندیده‌ام که پشت به من روی چمن‌ها نشسته‌ای. چه زخمی. چه حزنی. نگفته بودمnبه تو که اینجا هم نقطه‌ی سبز دنجی یافته بودیم الله‌بختکی. آن شب‌هایی که با دوستnامیر و همسرش می‌رفتیم بیرون پیدا کردیم یا آرزو بود…Continue reading لکه‌های سبز ارجمند

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد؟ دیدم.

  دستِ خودم نیست. دستِ هیچکس نیست. یکبار هم نوشته بودم آهنگ‌ها قاتل‌ند (+). یک روز صبح زود می‌آیی آهنگ گوش بدهی، دستت الله‌بختکی می‌خورد به یکی که اسم عجیبی هم دارد، بی‌مقدمه می‌خواند «شنیدم چو قوی زیبا بمیرد …» ذهنت بی‌مقدمه‌تر می‌کشاندت به سال ۷۴، به اکبر. به عشق دوران نوجوانی. به تمام وقایعی…Continue reading ندیدم که قویی به صحرا بمیرد؟ دیدم.

شرحه شرحه گویمت از درد انحطاط!

  چهارشنبه هفته‌ی گذشته رفتیم تماشای «طبقه حساس». انتظار خاصی نداشتم. رفته بودیم کمی بخندیم. اما فقط اندکی خندیدیم. همین‌طور نشسته بودم تا فیلم تمام شود. نه نیمه‌ اولش جالب بود نه نیمه دوم‌ش. این نیمه اول دوم کردن فیلمنامه‌اش را هم درک نکردم البته! شوخی‌هایذرکیک سر میز ناهار سوم زنِ فلانی. مسافرت چین یکهویی.…Continue reading شرحه شرحه گویمت از درد انحطاط!

فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ

صبح داشتم زیر نور خورشید خنک صبحگاهی که از پرده نازک پنجره بالای تخت روی من افتاده و هوشیارم نگه می‌داشت “لیدی ال” می‌خواندم که رسیدم به صفحه ۲۵. نوشته بود «یک ضرب‌المثل فرانسوی را خوب به خاطر داشت که می‌گفت: «کسی که خوب دوست دارد، خوب هم تنبیه می‌کند.»…» ‌ با خودم گفتم پس…Continue reading فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ