از شهریور امسال که سفرنامه هند و کشمیر گیس طِلا را در اینستاگرام خوانده بودم قصد داشتم دربارهاش بنویسم که نشد.
گیس طلا از وبلاگنویسهای قدیم است که جذب اینستاگرام شد و فاتحه وبلاگنویسی را خواند. استاد تاریخ هنر است و عشق سفر.
آنچه در سفر اخیرش به هندوستان و کشمیر برایم مهم بود اصرارش بر شادی هندیها، چهره متبسم و بیتوجهی آنها به پوشش دیگران در مقایسه پر تکرار بر عزادار بودن مسلمانان، شاد نبودن و بیتوجهی به رنگ و فضول بودنشان به پوشش دیگران. اینها را پیوست میکرد به فیلمها و به خورد مخاطبینش میداد/ میدهد که استاد استاد صدایش میزنند.
در کشمیر زیبا بیشتر از قبل بر صورتهای ناراحت و لباسها و نگاه خیره تأکید میکرد بیکه به حضور نظامی در گیتهای سراسری هند در کشمیر توجه کند فقط در یکی از پستها اشارهای کرد.
یکی از ابزارهای استحمار شایعه شادی است. دروغ شادمانی را رواج دادن. انگلیس هرگز سعی نکرد بتپرستی را در هند از بین ببرد، برخلاف تلاش غرب مسیحی در ترویج مسیحیت میان سیاهان آفریقا و سرخپوستان آمریکا و حتی چین و ژاپن. آنچه انگلیس در هند با خدایان میلیونی دید، او را از هزینهکرد دوباره معاف کرد کافی بود موقع ورود به معابدشان کفشهایشان را بکنند.
اما اینکه مسلمانان حواسشان به یکدیگر است و به قولی فضول هستند، سفارشات دینی است. در صدر اسلام، پیامبر اکرم به قدری بر رعایت همسایه تأکید میکرد که به فرمایش امیرالمؤمنین مسلمانان بیم داشتند حکمی بیاید که همسایه از همسایه ارثی میبرد. همسایه در اسلام هم تعریف خودش را دارد و چهل در در تمام جهات را شامل میشود. اگر مسلمانی شب سیر بخوابد و همسایهای در این مقیاس گرسنه بخوابد، مسلمان نیست. فهمیدن اینکه همسایهای در چنین مقیاسی گرسنه است مستلزم تواصل است. یک ارتباط بسیار نزدیک و تنگاتنگ.
این مقدار سوای توصیه به صله رحم حتی در فواصل مکانی طی طریق سه روزه است.
احکام شرعی بسیاری هم داریم که معادله اطعام شصت فقیر و فلان دارد و بالطبع این شناسایی مستلزم دقت در احوال مردمی دارد که با آنها زندگی میکنیم.
از طرفی قاعده امر به معروف و نهی از منکر را داریم که بر هر مسلمانی واجب شرعی است و در صورت ترک فعل مانند اهانت به لاالهالاالله است. سخت و سنگین.
اینها تازه مواردی است که به ذهن من رسیده و میتواند موارد بیشتری را شامل شود. این تأکیدات و احکام شرعی باعث میشود مسلمانان نسبت به یکدیگر و غریبهها حساس باشند و بر خلاف آنچه غربگرایان ترویج میکنند زشت و غیر اجتماعی نیست. کاملاً شرافتی و انسانی مدنی است.
یک سفارش هم به گیسطلا و علاقمندان دارم که کتاب شهر شادی را پیدا کنند و بخوانند و چون بسیار نایاب است با انتشاراتش تماس بگیرند و آنقدر درخواست کنند تا حداقل به چاپ دوم برسد.
اینجا (+) کتاب را معرفی کردم. سال ۷۸، یکی از همکاران در بیمارستان شهدای تبریز داد بخوانم و گفت چاپ نمیشود دیگر. سال بعدش خیلی اتفاقی در یک مغازه کوچک لوازمالتحریر فروشی در ارتش شمالی تبریز دیدم و خریدم. مغازههای کوچک را دست کم نگیرید خلاصه، شاید رزقتان آنجاهاست.