نکند این را، حتی این وقت شب، چند روز دیر حتی، ننویسم و مثل خیلی موارد دیگر فراموش شوند از این تنبلی ناشی از یکجا ماندگی. بگذارید بنویسم از خواب ترسناک نه، غصهدار چند روز پیش – مینویسم روز چون مگر نه اینکه از دوازده شب به بعد روز حساب میشود؟ خواب تلخی بود.…Continue reading مطایبه
برچسب: پدر
تصنیف باستر اسکروگز
به هویج بنفش و وبلاگش حسودیام میشود، به بیمهابا نوشتنش و راحتیاش در استفاده از کلمات رکیک حتی. من سالهای بیمهابایگیام را انگار پشت سر گذاشتم و اما قسمت دوم را هرگز نشد تجربه کنم، نشد خشم و انزجارم را از آدمهای پلشت و حقهبازهای هزارچهره و دزدان صادق با رکیکترین الفاظ بیان کنم. شنیدم…Continue reading تصنیف باستر اسکروگز
ای نامه که میروی به سویش
مادر عزیزتر از جانم، با اماس مشغول بودیم که خبر آمد با بیماری تنفرسای سنگینوزن دیگری روی هم ریخته است. طوری خبر متشنجمان کرد که سالگرد پدر از دستمان شد. این دو سر شام وصل بودند که سومی هم از گرد راه رسید و تنمان را داغ کرد. تبداریم و تنها در جبهه حق…Continue reading ای نامه که میروی به سویش
سمت امتیاز
علی کوچولو زنگ زد که عمه بلوک و شماره قبر آبا رو بلدی؟ همین امروز صبح بود که میگفتم به مادر که چند روز دیگر سالگردت است و من فقط دو بار آمدم سر خاکت و از خودم واهمه کردم که نکند جایش را یادم برود از بس نمیروم. یادم نرفته بود، حتی یادم بود…Continue reading سمت امتیاز
*کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
تمام پنجشنبه و جمعههایی که آمدند و گذشتند بیکه سر خاک تو و پدر نشسته باشم… *تا که از جانب معشوقه نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد شاعر؟
جنگ ناگهانی بود
قبلش ساعت یازده و ده، دوازده دقیقه بود که بیدار شدم و از ذهنم گذشت پرستاران، ولی به خاطر همان دوازده دقیقه بیخیالش شدم. بعد ساعت دوازده بیدار شدم، بعد از اینکه گلوله خوردم. در خانه نشسته بودیم که بمباران شد. دویدیم توی حیاط. سمت دستشویی حمام کاملاً فرو ریخته بود و همان موقع…Continue reading جنگ ناگهانی بود
عدد سنین
من و مادرم بعد از رفتن پدر، وارد دو دوره هفت ساله شدیم. از سال رفتن پدر تا سالی که ازدواج کردم و از آن سال تا سالی که مادر رفت. هفت سال خوشی و برکت و سرور اول و هفت سال دوری و درد و بیماری و تنهایی. از اینجا بود که یاد داستان…Continue reading عدد سنین