مطایبه

 

نکند این را، حتی این وقت شب، چند روز دیر حتی، ننویسم و مثل خیلی موارد دیگر فراموش شوند از این تنبلی ناشی از یک‌جا ماندگی. بگذارید بنویسم از خواب ترسناک نه، غصه‌دار چند روز پیش – می‌نویسم روز چون مگر نه اینکه از دوازده شب به بعد روز‌ حساب می‌شود؟ خواب تلخی بود. مادر دوباره رفته بود و من طوری می‌گریستم که با اشکی گوشه چشم بیدار شدم. دوباره خوابم برد و دیدم کنار پدر و مادرم. آرتین هم بود. اصرار کرد تماس تصویری بگیرم با مامان‌جانش که می‌شود خواهرم. گفت بعد می‌خواهد با مادرش صحبت کند که چرا نمی‌آید دنبالش. خیلی سعی کردم با موبایل یکی‌شان تماس بگیرم نشد. آخر زنگ زدم به منزلشان. تصویری صد البته. همه بودند. پدر را صدا زدم تا آنها هم پدر را ببینند اما هر چه صدایم را بلند می‌کردم نمی‌شنیدند و نگاهمان نمی‌کردند.  خواستم پدر علیرضا را ببیند، داشتم می‌گفتم این پسر سیب است اما شک کردم چون هنوز چند ماهه بود و سرهمی خرگوشی قرمز تنش بود که امیررضای تسبیح دارد. پدر که سرش را نزدیکم آورده بود ببیند، سرش را کمی برد عقب و گوشه سمت راست پیشانی‌ام را بوسید.

همین بوسه شیرین را می‌خواستم بنویسم. که نوشتم.

 

یک دیدگاه روی “مطایبه

  1. سلام سوسن جان
    خوش بحالت چقدر دلم میخواست پدرم بعد ازینهمه سال بیاید و باز همان بوی پدر و آغوش مهربانش را تجربه کنم اما نمی آید خیلی قسمش دادم سر خاک بارها زار زدم اما نیامد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.