گلچهره مپرس

با مهتاب خانم حالا فکر کنم یک‌سال شده است که صحبت نکردم، تنها چون طاقت نداشتم صدای خش‌دار رنجور پردردش را بشنوم و شاهد نزدیکی فقدانش باشم. بی‌خبرم ازش جز اینکه آجیل چهارشنبه‌سوری را سر وقتش فرستاد. چه کنم؟ زنگ بزنم چه بگویم بعد از یک سال و شاید بیشتر؟ می‌ترسم نشنوم دیگر صدایش را،…Continue reading گلچهره مپرس

اصلاً آیدا بنویسد از من، من بعد

آیدا نوشته : خسته و آرومم. ته‌‌نشین شده‌م. انگار که بعد از دو سه روز دست و پا زدن وسط دریا، بی‌که خط ساحل معلوم باشه، حالا تازه آب آورده باشدم ساحل. خیس و خسته و از تهِ زندگی برگشته، زیر آفتاب، به شکم خوابیده باشم رو شن‌های لب دریا. رسیده باشم به خشکی بالاخره.…Continue reading اصلاً آیدا بنویسد از من، من بعد

اردیبهشت اما تمام شده که.

اردیبهشت لعنتی سال هشتاد و هشت بود. روزهای خنک بارانی بهاری دلربا. کورتون گرفته بودم و از نشستن توی خانه خسته شده بودم. به سیب و تسبیح گفتم بیایید برویم شاهگلی. حاضر شدیم و مادر را هم برداشتم زنگ زدم آژانس تاکسی گرفتم رفتیم. باران تند بود. توی ماشین گفتم خدایا بعد این مدت آمدم…Continue reading اردیبهشت اما تمام شده که.

سبز

آیدا یکم نوشته :  قهر کردن با آقای هوم آن‌قدرها هم سخت نیست. چون به هر حال آدم کم‌حرف و ساکتی‌ست و عموماً هدفون به گوش دارد و سرش توی کتاب یا کامپیوتر یا کامپیوتر یا کامپیوتر است. لذا عملا قهر و آشتی‌مان زیاد فرقی نمی‌کند جز این‌که پیغام نداده کجا می‌رود و جز این‌که…Continue reading سبز

به ژله می‌گویند لرزانک، لرزانک منم که روی پاهایم بند نیستم *

همیشه وقتی کسی برایم پیغام می‌دهد که برای خودش یا نزدیکانش تشخیص ام‌اس دادند غصه می‌خورم. حقیقتا غم می‌نشیند توی قلبم و ذهنم و روزها که نه لحظاتی که از سر گذرانده‌ام را در هیبت جدیدی مرور می‌کنم. آن وحشت و بهت و گیجی و گم کردن دست و پا. از روال خارج شدن تدریجی…Continue reading به ژله می‌گویند لرزانک، لرزانک منم که روی پاهایم بند نیستم *

خاطرات تن۱

بیست ساله بودم که خانمی در سی‌پی‌آر بیمارستان شهدا گفت به بالشت بگو چه ساعتی بیدارت کند و بخواب. باورم نمی‌شد ولی تا الان که کار کرده. ولی به نظرم بهتر است کمی هم روی مثانه‌ام کار کنم و مثلا بگویم مثانه جان ساعت پنج صبح بیدارم کن. بعد بگیرم تخت بخوابم. دو سه روز…Continue reading خاطرات تن۱

دژخیم

گفت می‌توانم سرم را بگذارم روی پاهات؟ گفتم بله فقط اسپاسم دارند شاید اذیت بشوی. سرش را گذاشت. موهای بلند و صاف مشکی‌اش را میان شال نازک سیاهی رها کرده بود. جسارتی کودکانه و معصوم داشت. گفتم می‌دانی من تا ندیده بودمت فکر می‌کردم دختر آیدا(+)   کوچکتر از این باشد؟ نگاهم کرد و پرسشگر…Continue reading دژخیم