۱- امیر هر روز حداقل دو ساعت وقتِ توفیقِ اجباری دارد برای خواندن کتاب. من و امیر انگار دو سر یک الاکلنگ نشسته باشیم در این فقره؛ او که میافتد روی دورِ کتابخوانی من برعکس دور میشوم. فاوست را برداشته بودم برای خواندن، نادانیام در فلسفه دست و پایم را بست و گذاشتم کنار. زور…Continue reading موتیفات سوسکیانه
برچسب: ایمان ادیبی
بعد من دلم عشق میخواهد!
بعد من دلم یک اتفاق تازه میخواهد. از آن اتفاقهایی که اولاش دست و دلت بلرزد و بعد؛ سرخ بشوی و سفید و زبانت بگیرد و سرت را بیاندازی پایین و چشمهایت را ببندی و بگذاری اتفاق تو را با خودش ببرد. از آنهایی که یکهویی هستند و داغ و مهربان. بعد هم من دلم…Continue reading بعد من دلم عشق میخواهد!
بانوی نیشکرها/م
توی گوشم میگوید،« این یکی از بهترین سفرهایم بود سوسن! »، دلم میخواهد همینطور که توی بغلم هست، بماند. کاش میشد آدم کسی را که دوست دارد، بغلش که کرد برایش بماند … آنوقت دلتنگی نمیآمد سراغ آدم، وقتی مقنعه نماز را سرش که کرد، بوی دخترک که پیچید توی دماغش، اشکش در نیاید که…Continue reading بانوی نیشکرها/م
کرگدن
دلم گریه میخواهد و تو هنوز منتظری تا سرم تا سنگین که شد، قلبم که توی دهانم به تاپتاپ افتاد شاید، هوس که کردم، شانهات را پیش بیاوری و من چقدر سردم است … میسوزم از تبی که افتاده است این چند روز به تنم. یاد آبی چشمهایی که تطهیرم میکردند، این روزها احساس میکنم…Continue reading کرگدن