میآیم بافتنیام را تمام کنم نمیتوانم. از گلدوزی نیمه کاره، کیف نمدی نیمه تمام چیزی نمیگویم. دو ماه شاید بیشتر است که میخواهم کسی با مرواریدها از روی فیلم آموزشی دستبند ببافد، کسی نیست. امروز یقه مهدیه را گرفتم اما نشد، میلش نبود لیلی. روی تخت خوابیدن برای همیشه نابودم کرد.
برچسب: بافتنی
هنر قطعی
نجات قطعی اگر در هنری باشد، آن هنر بافتن است.
دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی
در نوشنههای قدیمی، یک جایی، یک روز جمعهای من غذا میپزم برای مادر. سال ۸۸ است. بیمارستان اذیتم میکند. خسته و ناتوانم. برای مادر تالیاتلی میپزم. انگار دارم فیلمی قدیمی تماشا میکنم از بس ریز به ریز نوشتهام. یادم میافتد چطور آشپزی میکردم. چطور چرخکرده را میپختم. چطور تالیاتلی محبوب مادر را پختم. چطور غمگین…Continue reading دیگران در تب و تاب شب عیدند ولی
درگیری
پاییز رفت و زندگی درگیر یک سرماست من شال گردن هم ببافم قصه پابرجاست… -؟-
از حرمتها
یک وقتی سه تا جعفری بودیم در اتاق عمل. دکتر جعفری بزرگ (استاد)، دکتر جعفری کوچک (رزیدنت) و من. عادت دارم به همهی جعفریهای دنیا بگویم دخترعمو، پسرعمو. دکتر جعفری بزرگ، دخترعموی بزرگتر، سبزهتر بود و بچهها که میپرسیدند چرا این یکی اینقدر سیاه است؟ میگفتم به زن عمویم رفته است. آخ یادش بخیر. دخترعموی…Continue reading از حرمتها
انگری بیردز!
بنا بر امر واصله از طرف برادرزادهی نازنینم، کیف انگری بیردز بافتیم. کار سختی بود چون همینطور الله بختکی و بدون الگو شروع کردم. حلقهای را با هفتاد زنجیره درست کرده و پنج رج پایه بلند سفید ببافید. بعد به مقداری که دوست دارید بلندی کیفتان باشد قرمز و یا زرد ببافید. آخرین رج را…Continue reading انگری بیردز!
از کارکردها
میتوانید مرا تصور کنید وقتی دارم سریال اوشین را تماشا میکنم چشم از شال قلاب بافیاش برنمیدارم؟