تقدیم به چشمان شما و گلبانوی عزیز بابت ایدههایی که از ایشان گرفتم 🙂
برچسب: بافتنی
موتیفات دیماهانه!
۱. «نگران جهانی هستم که تو را نداشته باشد و از قضا جهان ِ من هم باشد – ز.ب.م -» ۲. اشارپ را تمام کردم. سریع فرستادم تبریز برسد دست تسبیح که مبادا وسوسه شوم برای خودم بردارمش. ۳. اگر تاب سیب را شروع نکرده بودم الان به این تصمیم کبرایم همت میگماشتم که بافتن…Continue reading موتیفات دیماهانه!
:)
وقتی خانم فیزیوتراپم دامن دستبافم را تنم دید به امیر گفت چه احساسی دارید که همچین خانم هنرمندی دارید؟ امیر گفت هنوز برای من چیزی نبافته است که احساسی پیدا کنم! من هم این دستکش مندرآوردی را برای امیر عزیزم بافتم که احساس پیدا کند. مندرآوردی چون هیچ جایی الگوی بافت دستکش قلاب بافی نیافتم…Continue reading 🙂
در چهارمین روز بعد از نابودی جهان!
سلام! شکر خدا پالس گرفتنم در منزل به جز فلبیتِ رگ محترم عارضهی خاصی به همراه نداشت که البته همین فلبیت باعث شد چند روزی نه بتوانم ببافم و نه بتوانم سری به نت بزنم. چون آقای تزریقاتچی که برخلافِ آن قبلی که فرمودهای فرمایش فرموده بودند به یاد ماندنی (+) بسیار چشم پاک و…Continue reading در چهارمین روز بعد از نابودی جهان!
فرایض جلیله!
مادرم اهل بافتن نبود زیاد. ولی یادم هست از این میلهای مخصوص جوراب بافتن که پنجتایی هستند داشت که من هرگز ندیدم استفاده کند. در عوض فاطمه ننه که ذاتا روسی بود و خدابیامرز خیلی باحال فحشهای روسی میداد به بچهها وقتی اذیتش میکردند چشم بسته با همین میلها جوراب میبافت. چشم بستهی چشم بسته!…Continue reading فرایض جلیله!
حاضریخور!
همین پارسال بود که وقتی میآمد عیادتم، تهدیدم میکرد. بیست سال و اندی بزرگتر است از من و مهربان است و اصلاً طور عجیبی است. از آن تیپهایی که میتوانی صد در صد بهاش تکیه بدهی و مطمئن باشی انجاماش میدهد. از آنهایی که هیکل درشتی دارند بدون پیه و چربی. از آن مادرهای عجیبی…Continue reading حاضریخور!
شمعدانی من هستم! مراقبش باش!
همانطور که مراقب بودم آرد داخل مایع گولهگوله نشود، یاد آن قلمهی شمعدانی افتادم. چرایش را نمیدانم اما یاد آن افتادم و یاد آن بالکن کوچکی که لیوان آبی را که قلمه را گذاشته بودی داخلش را گذاشتی آنجا. یادم افتاد که به من گفته بودی مدتی که نبودی سرایدار گلدانش را با خودش برده…Continue reading شمعدانی من هستم! مراقبش باش!