شگفتِ آفرینش

روزی که به دنیا آمده‌ام را خیلی دوست دارم. این دوست داشتن از سرِ سرخوشی نیست. حسی که همواره نسبت به این روز داشتم، هرگز تغییر نکرده است حتی زمانی‌که به شدت به بن‌بست رسیده‌ام هم عاشق این روز بوده‌ام. روز تولدم را جشن گرفته‌ام و برای خودم هدیه‌ی تولد خریده‌ام. برنامه ریخته‌ام و شادی کرده‌ام. این موضوع حتی…Continue reading شگفتِ آفرینش

همین‌طوری!

اول اینکه: چشم راستم درد می‌کند. نه خودِ خودِ چشمم. پلکِ بالایی‌اش یکهو عصر پنج‌شنبه شروع کرد به درد کردن و خاریدن و بعد ورم کرد. سنگین شد و دردناک. نمی‌دانم علتش چی می‌تواند باشد. تنها ذهنم متوجه این می‌شود که قبل از خارج شدن از خانه من با تمام قدرت مداد سورمه‌ای رنگ را…Continue reading همین‌طوری!

سی و سومین نُهِ بهمن زندگی‌ی من!

نمی‌دانم. پارسال، درست روز و شبی چنین، که سرگرم تدارکِ جشن تولدم بودم، حتی در خیال‌م نمی‌گنجید که سال دیگرش، چنین روزی، نشسته باشم، بی‌خیالِ فردا و از خواندنِ تبریکِ تولدم در فیس‌بوک و اس.ام.اس‌های بچه‌ها، غرق شعفی کودکانه شوم. هیچ نقشه‌ای برای فردا ندارم. برنامه‌ای نریخته‌ام. آن‌وقت حس می‌کنم شور و شوقِ برادرزاده‌ها و…Continue reading سی و سومین نُهِ بهمن زندگی‌ی من!

سه‌شنبه!*

مادر پیر داشتن، یعنی هر چه بگویی مادر جان من خانه‌ام خیلی کوچک است، جا ندارم به خدا، باز هم هر بار که کسی عزم آمدن می‌کند این‌طرف‌ها، کلی لوازم منزل و ترشی‌جات و حبوبات و زیرو و غیره می‌بندد به ریش‌شان تا برایم بیاورند. وقتی هم اعتراض می‌کنم می‌گوید مادر به دردت می‌خورد. دلم…Continue reading سه‌شنبه!*

هفت سال زندگی دوگانه

خوب راستش از همان موقع هم باب بود که بنویسند: وبلاگم یکساله شد، دو ساله شد، سه ساله شد. من هم نه که مهم نباشد برایم، فکر می‌کردم خیلی کار لوسی است. با اینکه در ارتباط‌ با دوستان و آشنایان، فراموش نکردنِ روز تولد را خیلی خیلی حیاتی می‌دانم و نشانه‌ احترام قلبی به شخصی…Continue reading هفت سال زندگی دوگانه

سلام سی و دو سالگی!

صبح که بیدار شدم، ظریفه برایم اس.ام.اس زده بود:«هر طفلی که به دنیا میاد، به ما میگه که خدا هنوز از آدمها ناامید نیست … پیک کوچولوی پروردگار، هستی‌ات قرین سعادت و سلامت. …» داشتم وارد سی و دومین سال زندگی‌ام می‌شدم. دنیا همان دنیای دیروزی بود و آسمان هم. بوی تازه‌گی جز در خود…Continue reading سلام سی و دو سالگی!

اسب باش!*

از روی دست «سانی»:   نجیب و برازنده ◊ اسب همیشه خود را آراسته و ستودنی می‌نماید . جاذبه جنسی او خیره کننده است و می‌داند چگونه لباس بپوشد. او به مکان‌های عمومی مانند: کنسرت، تئاتر، گردهمائی‌ها، مسابقات ورزشی ومهمانی‌ها علاقه‌ی خاصی دارد. وی اغلب خوش اندام و ورزشکار است. اسب بسیار خوش برخورد ،…Continue reading اسب باش!*