یک گوشه‌ دنج دنج!

بالاخره یک گوشه‌ دنجی پیدا می‌شود. پیدا می‌کنیم. اگر هم نشد، هر جایی که شد، هر جایی که خستگی امانم را برید، به نفس نفس که افتادم و رنگ لب‌هایم، همرنگ پوست صورتم که [پریده است،] شد. یک گوشه‌ای، کنار دیواری، زیر برآمدگی‌ طبقات فوقانی‌ ساختمانی، یا حتی به بهانه‌ تماشای ویترین مغازه‌ای هم که…Continue reading یک گوشه‌ دنج دنج!

گوز یاشیمین اویله گوجو وار … بن آغلاسام کیامت گوپار!!!*

گفتم: «احساس نجیبی است احساس اینکه برای کسی اهمیت داشته باشی. » … *** من در برابر دو حرف دارم از پای می افتم … دو حرفی که روزهایی دور برای پاسداشت  عشق هرگز نداشته ام در گوشه گوشه کتابها و دفترهایم می نگاشتم … حالا چنگ انداخته به قامتم و مرا به یکباره فرو…Continue reading گوز یاشیمین اویله گوجو وار … بن آغلاسام کیامت گوپار!!!*