«اما تزونتث» را که میخوانم از بورخس، به این فکر میکنم که انسان چه موجود توانمندی است. احساسات تا چه حد نیرومندند که میتوانند از چند خط از نامهای، برسند به خاطرهای تلخ و فراموش شده و بعد کشانده شوند به جایی که با تپانچه کسی، خودش را به قتل برسانی. میشود از یک دخترک خجالتی…Continue reading چگونه در کسری از ثانیه شیطان شویم؟
برچسب: خشونت
اندراحوالات قلکی برای سوسن
یکی از خواصی که در من رُشد معقولی نداشته است، فرهنگِ «پسانداز» است. نه که بلد نباشم پسانداز کنم، موضوع این است که مبالغ پسانداز شده را بلدم چطور سر به نیست کنم. البته ناگفته نماند که با حضور ام.اس، اصولاً توانایی پسانداز به طور معنیداری پایین میآید ولی با این همه، خوب از عهده…Continue reading اندراحوالات قلکی برای سوسن
THE CAT
تقدیم به همه دوستانی که برای آنهاست که می نویسم! گربه مادر را که هنوز چهار دست و پا می خزید کشانده بود توی مهتابی،زل زده بودند به صدای خش خشی که میان برگهای مچاله و بدرنگ گربه شده بود شاید….صدای گربه نبود و فقط گفته بود تا مادرش زوزه نکشد…مادر را نتوانسته بود هیچوقت…Continue reading THE CAT
جورابهای یلدات
نمی خواست حالا که می توانست…نفس نفس متعفن همه کثافتهایش… راست افتاده بود آمده بود که چه؟ – نمی خوای بشینی رو زانوهام؟… – … من که حوصله نداشت آن شب،روی تنها کاناپه افتاده بود و تارکان براش خونده بود… همه اش بوی مریم پیچیده بود توی راهرو…گیلاسهای چشمان همیشه مست جا بجا افتاده و ایستاده دست…Continue reading جورابهای یلدات