چه می‌دانی خشم چیست یا عاقبت خروس بی‌محل

بچه که بودیم داداش رضا خیلی حیوانات را دوست داشت. هنوز هم عاشق حیوانات است. آن موقع‌ها دوره‌ای یک حیوانی را می‌خرید می‌آورد خانه، مدتی نگه‌می‌داشت تا اینکه عمرش را می‌کرد و اگر نه، می‌بُرد می‌فروخت و یکی دیگر. یک دوره‌ای ماهی، یک دوره‌ای مرغ و خروس و … یادم هست یک خروسی داشت که وقتی گردنش را بالا می‌گرفت…Continue reading چه می‌دانی خشم چیست یا عاقبت خروس بی‌محل

Violent

میان آموخته‌هایم دنبالِ علتی منطقی هستم، برای توجیح این همه خشونت، نه تنها در ایران، در تمام دنیا. توجیحی نه حتی علمی، که غیرعلمی، فرا علمی. چه می‌گویم؟ گیجم. دارم به کشتن‌ها و تجاوزها و گردن‌کشی‌ها و خنجرها و چاقوها و باتوم‌ها و زنجیرها و شوکرها فکر می‌کنم و به اسید. به اینکه چه اتفاقی…Continue reading Violent

خشونت انگلیسی خوشگل‌تر از خشونتِ ایرانی است!

میم دختر خانم دکترمان بود، آن موقع که من تازه استخدام شده بودم، یعنی اواسطِ سال ۷۹، هنوز سه یا چهار سال داشت. خوشگل نبود، صورت‌اش گرد بود و خوب، دختر خانم دکتر بودن، دقیقاً عینِ همسر دکتر بودن، کلی برای آدم پرستیژ می‌آورد. میم را همه دوست داشتند. دکتر، خودش از خانواده‌ی فقیری بود،…Continue reading خشونت انگلیسی خوشگل‌تر از خشونتِ ایرانی است!

بیایید بازی کنیم!

دیشب داشتم عکس‌هایم را مرتب می‌کردم: تکراری‌ها را پاک می‌کردم، به درد نخورها را حذف می‌کردم و مشترکات را در پوشه‌های خاص با اسامی مختلف قرار می‌دادم. البته صد سالِ سیاه هم می‌گذشت ما با تمام ادعای دختر تبریزی بودن‌مان، عمراً اقدام می‌کردیم به این عملِ مبارک. آقامون لطف کردند درایوها را مرتب کردند، لذا…Continue reading بیایید بازی کنیم!

همایون ارشادی در Agora

فیلم آگورا، تنها به خاطر اینکه «همایونِ ارشادی» در آن بازی کرده است، نیست که برایم جذاب است. اسکندریه‌ی تحتِ حاکمیتِ خدایانِ باستان، مکانِ رشد علم و فلسفه و هنر است. مکانی است که معابدش، محلِ ترویجِ علوم است. جایی است که «زن» در آن، استاد فلسفه و نجوم است. کتابخانه‌ای عظیم دارد. تا آنکه…Continue reading همایون ارشادی در Agora

معرفی فیلم

قبلاً هم نوشته بودم که آقامون کلّی فیلم و کتاب دارند و من می‌توانم یک‌سالِ تمام، هر روز با دو تا فیلم و کتاب سرگرم بشوم و نفهمم کی صبح شد و کی شب. البته همه‌ی فیلم‌ها، خوب نیستند: مثلاً «برگشت‌ناپذیر» را ابداً نتوانستم تحمل کنم و آنقدر حالم را بد کرد که چند دقیقه‌ای…Continue reading معرفی فیلم

زشت و زیبا

حالا به عنوان سرگمی به‌اش نگاه کنیم یا تمرین ِ ظرافتِ انگشتانم، به هر طریق، قلاب‌بافی را خیلی دوست دارم. سال هفتاد و هشت بود که برای اولین‌بار قلاب به دست گرفتم و نخ را دور انگشتِ سبابه‌ی دست چپ تابیدم، اولین کارم، کار شلوغی شد. الآن روی تلفن خانه‌ی پدری جا خوش کرده است.…Continue reading زشت و زیبا