امروز توی خواب بودم و استرس شدیدی را داشتم تحمل میکردم. قرار بود صبح زود فیزیوتراپم بیاید و وقتی بیدار شدم ساعت هفت و نیم بود. امیر هنوز بیدار بود و کار میکرد. گفت فیزیوتراپم پیامک زده است که شب میآید و تبعاً امیر بیدارم نکرده است. از خوابم گفتم و از وحشت، عصبانیت و استرسی که…Continue reading خوابها
برچسب: سعید کیایی
بازار گرمی :)
آرام که آمد خانهی ما عید دیدنی، علاوه بر کادوهای قشنگی که برای من و امیر آورده بود، یک دشت حسابی هم داد به من. چطوری؟ دست گذاشت روی نقاشی اسب (+) و قیمت خواست. من هم حقیقتاً نمیدانستم چه قیمتی بگذارم. القصه قرار شد تابلو امانت باشد پیش ما تا قیمتگذاری که شد…Continue reading بازار گرمی 🙂
شبه موتیفات
امسال خوب بود. نمیتوانم بنویسم سال بدی بود. سال خوبی بود چون خیلی خیلی اتفاقات خوب و به نفع داشتیم. حداقل دو ماه اول سال حسابی از بهبود وضعیت جسمیام شارژ بودیم. مادر اردیبهشت مهمانم بود. خرداد رفتیم اولسه بلانگاه همراه احمدرضا. خوب بود. تیر از لحاظ مالی عالی بودیم. تیر فائزه عروس شد. مرداد…Continue reading شبه موتیفات
بوی سُکرآور نزدیکترین حدود تنفس*
گاهی خسته میشوم. همه گاهی خسته میشوند. موضوع همین است. من فرق چندانی با «همه» ندارم جز وضعیت خاصی که برایم پیش آمده است. وگرنه مثل همه خسته میشوم. افسرده میشوم. گریه میکنم. سبک میشوم و دوباره میخندم. موضوع مهمتر این است که من حتی قویتر از بخشی از این «همه» هستم. آنقدر نیرومند که…Continue reading بوی سُکرآور نزدیکترین حدود تنفس*
معرفی فیلم – گاو
دردم کمتر شده است و نیازی نیست ناپروکسن بخورم. میتوانم تحمل کنم و فقط استخوان لگنم درد محسوسی دارد. مفاصل و عضلاتم خیلی نسبت به قبل نرمتر شدهاند ولی هنوز کلیتِ اندامهای تهتانیام ضعف دارند. بنابراین خستگی هنوز بزرگترین معضل حیاتِ بنده است! دیشب بعد از اینکه کوکتل میوه بستنی دستپخت آقامون را خوردیم، نشستیم…Continue reading معرفی فیلم – گاو
از عادتها
«… و وقتی گوشهی چشمی به کتاب تازه روی میز پاتختی انداخت، که آن را روی کتابی که دیشب خوانده بود گذاشته بود، بیاختیار دست به سویش برد، انگار که خواندن نخستین کار یکتا و آشکار روز بود، تنها راه کارآمد غلبه بر گذر از خواب به تعهد بود.» مایکل کانینگهام/ساعتها/ص. ۴۸ به این قسمت…Continue reading از عادتها
آخرین موتیفات سال ۹۰
فروردین: سال تحویل منزل پدر امیر بودیم و بعد از مدتها اسکناس نوی تانخورده عیدی گرفتم و لذتی که بهم دست داد، مصمم کرد از این به بعد به بچهها اسکناس عیدی بدهم نه کتاب و بازی فکری! با دعوتِ سعید کیای عزیز رفتیم تماشای مستندی از زندگی نادر ابراهیمی. فوقالعاده بود. با دعوتِ آرام…Continue reading آخرین موتیفات سال ۹۰