یک صندلی کنار خیالم نشانده‌ام*

‌ ناتوانی در ام‌اس علاوه بر ضعیف شدن عضلات، بنا بر تجربه خودم، با فراموش کردن مهارت هم ارتباط دارد. من یادم رفته چطور قل‌ می‌خورند، جطور قلم را دست می‌گیرند چطور قاشق را برمی‌دارند. من از اطرافیانم می‌خواهم جلوی من انجام بدهند و گاهی دستم را بگیرند و به خاطرم بیاورند. مسئله خنده‌داری به…Continue reading یک صندلی کنار خیالم نشانده‌ام*

انگری بیردز!

بنا بر امر واصله از طرف برادرزاده‌ی نازنینم، کیف انگری بیردز بافتیم. کار سختی بود چون همین‌طور الله بختکی و بدون الگو شروع کردم. حلقه‌ای را با هفتاد زنجیره درست کرده و پنج رج پایه بلند سفید ببافید. بعد به مقداری که دوست دارید بلندی کیف‌تان باشد قرمز و یا زرد ببافید. آخرین رج را…Continue reading انگری بیردز!

زشت و زیبا

حالا به عنوان سرگمی به‌اش نگاه کنیم یا تمرین ِ ظرافتِ انگشتانم، به هر طریق، قلاب‌بافی را خیلی دوست دارم. سال هفتاد و هشت بود که برای اولین‌بار قلاب به دست گرفتم و نخ را دور انگشتِ سبابه‌ی دست چپ تابیدم، اولین کارم، کار شلوغی شد. الآن روی تلفن خانه‌ی پدری جا خوش کرده است.…Continue reading زشت و زیبا