باید مدام توی گوشم زمزمه کند بیمار که عاشق پرستارش نمیشود سوسن کوچولوی احمق! *محمد رفیعی
برچسب: مارتین
تصنیف باستر اسکروگز
به هویج بنفش و وبلاگش حسودیام میشود، به بیمهابا نوشتنش و راحتیاش در استفاده از کلمات رکیک حتی. من سالهای بیمهابایگیام را انگار پشت سر گذاشتم و اما قسمت دوم را هرگز نشد تجربه کنم، نشد خشم و انزجارم را از آدمهای پلشت و حقهبازهای هزارچهره و دزدان صادق با رکیکترین الفاظ بیان کنم. شنیدم…Continue reading تصنیف باستر اسکروگز
سمت امتیاز
علی کوچولو زنگ زد که عمه بلوک و شماره قبر آبا رو بلدی؟ همین امروز صبح بود که میگفتم به مادر که چند روز دیگر سالگردت است و من فقط دو بار آمدم سر خاکت و از خودم واهمه کردم که نکند جایش را یادم برود از بس نمیروم. یادم نرفته بود، حتی یادم بود…Continue reading سمت امتیاز
امشب اما شب قدر است سر شانه من*
رفتم و روی تخت چوبی دو نفره غریبهای دراز کشیدم و خودم را پیچیدم لای لحاف، از لای لحاف سرم را بیرون آوردم و رو به فضای خالی بالای سرم گفتم خیلی دوستت دارم. فضای خالی گفت من هم خیلی دوستت دارم. گفتم پس کی برای بردن من میآیی؟ گفت خیلی زود عزیزم، خیلی…Continue reading امشب اما شب قدر است سر شانه من*
تو بیا
وقتی ترانه تیتراژ سریالی که میخنداندت، قلبت را میفشارد که انگار هنوز آذر سال نود و پنج است. آغاز گریهها و حیرتها و بیکسیها و بیعشقیهایت. تو بیا تا آرام بگیرد قلبم، پشت پلکهای متورم و دردناک از گریههای دم به دم، نور متصل باش، آبی بیکران باش، عشقی روان باش. تو بیا ای شور…Continue reading تو بیا
کسی که بی محابا دل ببندد کم مقصر نیست*
(روی عکس بزنید اصل کاری است) چرا هنوز میترسم بنویسم؟ از کی ملاحظهگر شدم؟ بهانهجو؟ تنبل؟ از نوشتن میترسم چون کسانی اینجا را میخوانند که منتظرند شاد شوند؟خب بشوند. دارم میشوم مثل نسیم. گیر کردهام و سوال سوال که لحظاتم را به بند کشیدند. مثل نسیم مدام نهاد و گزاره عوض میکنم، اما و اگر…Continue reading کسی که بی محابا دل ببندد کم مقصر نیست*
تو یادت نمیرود
… خوابیدن تنها راهی است که به تو میرساندم. توی خوابهایم تو مهربانی و خوشقول. تو یادت نمیرود