اسرائیلیون

اوایل اغتشاشات که شروین آهنگ ساخت، بچه‌ها تصاویر دیگری روی آهنگ سوار کردند. آن را استوری کرده بودم. با منیر، یکی از همکاران سابقم در بخش اداری داشتم درباره استوری‌اش حرف می‌زدم که این متنی که برایش کف می‌زنی کلیدواژه‌های نابودی ایران دارد. گفت بهتر که این خراب شده نابود شود یک ایران دیگر ساخته…Continue reading اسرائیلیون

دعوت

فرشته و شوهرش رفته‌ بودند سفر دور اروپا و مثل همیشه مجردی و دختر و پسرشان را گذاشته بودند پیش مادر فرشته و در اصل مادر فرشته را آورده بودند مراقب بچه‌ها باشد و دوتایی رفته بودند. از وقتی هم که یادم می‌آید و خیلی هم خوشم می‌آید اینطوری زیاد می‌روند مسافرت. امروز که تماس گرفته بودم با منیر تا…Continue reading دعوت

امروز من شهردار بودم!

از سر صبحی که بیدار شده‌ام، بعد از شبِ گذشته که تا نصفه‌های شب از درد جفت پاهایم خوابم نمی‌بُرد و تنبلی‌ام گرفته بود که بلند شوم ناپروکسن بخورم تا دردش ساکت شود، از شمردن گوسفند گرفته تا مرور قشنگ‌ترین خاطراتِ زندگی‌ام، مرور نیلوفر و زهرا و مریم و فرزانه ی.الف تا طاهره و نسرین…Continue reading امروز من شهردار بودم!

موتیفات نمایشگاهی از نوع کتاب

۱. چهارشنبه، نزدیک ساعت دوازده ظهر بود که دیگر با تشویق منیر، تصمیم گرفتم بروم تهران. بعد یک‌هو آنقدر سریع همه چیز مهیا شد برای رفتن که خودم نگران شدم! یعنی شیوا، بلیط‌هایم را اوکی کرد و منیر مرخصی‌ام را رد کرد و خودم هم نشسته بودم و رفته بودم توی فکر که اگر زمین…Continue reading موتیفات نمایشگاهی از نوع کتاب

در نهانخانه‌ی جانم …

۱. اتاق بزرگی نیست. شاید هم هست، ولی با این مبل‌های تخت‌خواب‌شویی که در دو ضلع بزرگ اتاق گذاشته شده است، اتاق کوچکی به نظر می رسد. روزها، او روی مبلی می‌نشیند که شب‌ها دیگری روی آن می‌خوابد و دیگری روی مبلی می‌نشیند که او شبها روی آن می‌خوابد. روزها او می‌نشیند گوشه‌ دورتر به…Continue reading در نهانخانه‌ی جانم …

سفر ـ مقدمه!

بیشتر شما یادتان هست که چطور شد یک‌هویی مصمم شدم مادر را ببرم سوریه. بعد شب تولدم، داداش احمد گفت که ساعت یازده شب سوم اسفند پروازتان است. به‌اش سپردم حتماً و حتماً به آژانس مسافرتی توضیح بدهد که وضعیت من خاص است. گفت خیال‌ت راحت باشد گفته‌ام. چندین بار گوشزد کردم که به مدیر…Continue reading سفر ـ مقدمه!

موتیفات اینطوریانه!

اول اینکه: یک بار هم نوشته بودم اینجا که خواهش می‌کنم الکی الکی کامنت خصوصی نگذارید. ای بابا چه کاری می‌باشد احوال‌پرسی‌تان را هم خصوصی می‌فرستید؟! دوم اینکه: می‌دانی؟ نمی‌شود. اصلاً هر طوری که سبک سنگین‌اش کنی و از سر و ته‌اش هم بزنی نمی‌شود. یعنی اصلاً پیشینه هم ندارد که بخواهی به آن استناد کنی…Continue reading موتیفات اینطوریانه!