خانوم هشتگ*

بله! آیدا احدیانی دست به قلم بردند (+) و در مذمت «اعدام» البته با استفاده از کلمه لینچ پاورقی باز کردند تا توضیح بدهند چقدر کار مشمئز کننده‌ای است. داستانش را هم با معرفی خانم و آقای لارنس و دخترشان شروع کرده که چقدر «شریف» هستند. آنها آدمهای شریفی هستند که یکشنبه‌ها کلیسا می‌روند. اما…Continue reading خانوم هشتگ*

چگونه در کسری از ثانیه شیطان شویم؟

«اما تزونتث» را که می‌خوانم از بورخس، به این فکر می‌کنم که انسان چه موجود توانمندی است. احساسات تا چه حد نیرومندند که می‌توانند از چند خط از نامه‌ای، برسند به خاطره‌ای تلخ و فراموش شده و بعد کشانده شوند به جایی که با تپانچه‌ کسی، خودش را به قتل برسانی. می‌شود از یک دخترک خجالتی…Continue reading چگونه در کسری از ثانیه شیطان شویم؟

۱۵ دقیقه

«… خانم مرجان خانم! در طبقه اول ساختمانی که شما در آن کار می‌کنید، کنار سرویس بهداشتی یک اتاق شش متری هست که دیوارهایش با کاشی سفید بیست سانتی پوشیده شده، مابین کاشی‌ها با سیمان سفید بندکشی شده، کف اتاق سرامیک است و کابینت‌هایش پوسیده، اما تمیز است. گوشه‌ دیوار، کنار پنجره‌ رو به خیابان،…Continue reading ۱۵ دقیقه

نقد یک زندگی

داستان «زندانی» کلاغ سبز، شروع کودکانه‌ای دارد. وقتی « … یکی بود یکی نبود. غیر از خدا کلی آدم و حیوون و حشره و … هم بود. توی این جهان و یکی از کشور هاش، یه شهری بود که توی یکی از خونه های این شهر چند نفر زندگی می کردند … » را می‌خوانی…Continue reading نقد یک زندگی

یک نقد کوچک: عطر سیگار

* منتظر آمدن کسی بودن، بی‌آن‌که بدانی، توی صورتی که پایین انداخته است، پشت آن عینک دودی، صدای گرفته و بم پسرکی، چه حکمت عظیمی پنهان است …   هنوز تازه نشسته بودیم و تازه داشتم سرمای سوزناک آذرانه را از تن بیرون می‌کردم که تلفن‌ش زنگ زد، برای دیدار دیگری آماده نبودم و گمان…Continue reading یک نقد کوچک: عطر سیگار