بی‌مرگی

  یک‌سالی بود که همه‌اش با خودم فکر می‌کردم چه کارش کردم، به کی دادم؟ اما ذهنم یاری نمی‌کرد. تا قبل از یکی از تابلوهای گلدوزی‌ام، این را که مادر قاب سفید چوبی گرفته بود برایش از دیوار کفش‌کن آویزان کرده بودیم، بعد رفت اتاقم و بعد از ازدواجم نفهمیدم چی شد. تا همین چند…Continue reading بی‌مرگی

موتیفات نوروزانه

  ۱.موقع سال تحویل تنها بودم. کی فکرش را می‌کرد من بتوانم روزی تنهایی کنار سفره هفت‌سین بنشینم و با عکس دو نفره پدر و مادرم، آیین تحویل سال را به جا بیاورم؟ ۲.خدا هست پس نترس سوسن! این تمام بشارت قرآن در سال جدیدم بود/است. ۳.مهمان‌هایمان آنهایی که کلید داشتند روز اول آمدند. یکی…Continue reading موتیفات نوروزانه

از تهی سرشار

  ‌ سال بسیار کم‌باری داشتم. کتاب و فیلم و نقاشی و گلدوزی در حد بسیار پایین بوده و قابل دفاع نیست این تنبلی. داشتم خودم را سرزنش می‌کردم. داشتم خودم را با خیلی‌هاتان که عکس‌های قشنگ قشنگ از سفر و سفره و کتاب و هنر و طلبیده شدن‌هاتان به حرم‌های لطف و حریم‌های طبیعت…Continue reading از تهی سرشار

رحم کن بر دل بی‌طاقت ما ای قاصد*

  ‌ از آنچه مادر برایم و در واقع از من برای خودش حفظ کرده، تکه پارچه‌ای که دوره راهنمایی در مدرسه آموزش گلدوزی داشتم، تا گلدوزی که دهه هفتاد دوخته بودم و نمی‌دانستم کجا گم و گور شده، از اولین قلاب‌بافی‌هایم و… آخ آخ آخ تکه لباسی که از وقتی مجرد بودم داشت تا…Continue reading رحم کن بر دل بی‌طاقت ما ای قاصد*

به بالینم چو می‌آیی، حریص درد بسیارم*

  وقتی از رنگی مطمئنم، زود چند تا گره می‌اندازم و می‌گذارم کنار اما موقع بی‌اطمینانی می‌دوزم و می‌دوزم و نان‌استاپ پیش می‌روم آنقدر که زشت و بی‌ریخت بشود و سری بعد کارم شکافتن بشود و بی‌حوصلگی بعدترش. بیمارگونه دارم می‌دوزم. بیمارگونه. حریصانه. گویی بدانم زنگ آخر را قرار است بزنند به زودی. عجله دارم…Continue reading به بالینم چو می‌آیی، حریص درد بسیارم*

نارنجستان گیسوانش

می‌خواهم گوش باد را بگیرم که این‌همه دور موهایت نپیچد و با زندگی‌ام بازی نکند تو هم کاری بکن مثلاً دکمه‌های پیراهنت را ببند مثلاً دامنت را جمع کن و فکر کن پیاده‌رو خیس است. غلامرضا بروسان   پ.ن: اینستاگرام مرا دنبال می‌کنید؟ @havaart